محسن مهاجرنیا : در “حکمرانی اسلامی”، مردم جایگاه ویژهای دارند. هدف از نظام دینی و اسلام، هدایت و سعادت مردم است؛ خداوند برای مصلحت و خوشبختی انسانها همه انبیا را فرستاده است. تمام تلاشها و سازوکارهای رسالت در خدمت به انسان است. بنابراین در فرآیند شکلگیری “حکمرانی اسلامی” و در ساختار و کارویژههای آن، “مردم” نقش اساسی دارند.
مردم رکن اساسی و پایه حکومت اسلامی هستند. بر اساس آیات قرآن، مردم نقش ذاتی خود را با مشارکت، نظارت و مسئولیت دینی انجام می دهند. بنابراین، با وجود این مدل از حکومت، نیازی به نسخهای مناسب از حکمرانی خوب لیبرال دموکراسی غربی نیست.
تشکیل دولت شامل چهار موضوع است: نحوه تشکیل، نحوه اعمال قدرت، نحوه توزیع قدرت و نحوه کنترل قدرت. این چهار مشکل در همه دولت ها وجود دارد.
جهان غرب به شدت بر این دو موضوع تمرکز دارد. این قدرت باید به طور ساختاری بین شهروندان و نهادها، جامعه مدنی، بخش خصوصی و دولت توزیع شود. سوال دیگر این است: چگونه قدرت را کنترل کنیم که مشکل ساز، مستبد و ناکارآمد شود؟ این دو مشکل آن ها را بر آن داشت تا نظریه حکمرانی خوب را مطرح کنند. آنها گفتند: اگر سیستم تصمیم گیری از دست دولت ها گرفته شود و در جامعه گسترش یابد، جامعه بهتر مدیریت می شود، کارآمدی ایجاد می شود، مشارکت افزایش می یابد و جلوی فساد و قدرت گرفته می شود. در واقع، تمام مزایای حکمرانی خوب ناشی از دموکراسی آن است.
بنا به دلایلی که قبلاً مطرح شد، ما از حکمرانی خوب انتقاد داریم و میخواهیم «الگوی حکومت اسلامی» را علیه آن پیشنهاد کنیم. این اولین سؤالی است که مطرح می شود و به نوعی پاسخ حکمرانی خوب نیز می باشد. آیا الگوی حکومت اسلامی دیکتاتوری است، فردی یا خودکامه؟ دلیلی برای استبداد یا دیکتاتوری حکومت اسلامی وجود ندارد، اما همه دلایل برعکس است.
حکومت اسلامی فردی و استبدادی نیست، تقسیم قدرت هم داریم. دین قدرت را طوری طراحی کرده است که وقتی دچار مشکل می شود، بتوان آن را مهار و کنترل کرد. دین نیز مجموعه ای از حکمت و روایت است; یعنی بخشی از دین از طریق آیات و روایات به ما گفته می شود و بخشی از آن نیز از طریق عقل به ما گفته می شود.
خداوند در قرآن می فرماید: ما دین را برای مقاصدی فرستادیم و دین نه بیکار است و نه باطل. ما پیامبران را فرستادیم تا آیات الهی و راه و رسم زندگی و هدایت را به بشر بیاموزند. این یکی یکی از فلسفه هایی است که خداوند برای دین فرستاده است.
هدف دیگری که خداوند می فرماید این است که ما دین و پیامبران را برای اجرای عدالت و عدالت فرستاده ایم. عواملی مانند ثروت، قدرت، قومیت و… باعث شد افراد با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند. برای اینکه اختلاف بین مردم را حل کنیم، پیامبرانی را فرستادیم که «میان مردم را داوری کنند، فیما اخطالفوا فیه» تا اختلاف بین مردم را حل کنند و شریعت آنها نصیحت و عدالت است. مشکلات مردم را بر اساس عدالت حل کنید. در آیه ای دیگر می فرماید ما همه انبیا را فرستادیم «تا قوم مردم قسطی برانگیخته شوند». یعنی اختلافات باید به صورت اقساطی حل شود.
پیامبران آمدند تا عدالت و انصاف و برابری را در جامعه و بین مردم برقرار کنند. این یکی از چیزهایی بود که بشریت به آن نیاز داشت، زیرا تبعیضها، بیعدالتیها و تخلفاتی که بشریت پیدا کرده بود، نیاز به حل مشکلات آنها داشت. «وَ لا تَحْکُمُونَ بِالْحَقِّ» انبیا به حق حکومت کردند.
هدف بعدی دین این بود که مردم به دردسر بیفتند و به پای خود بسته شوند و به خاطر تعلقات و تعصبات و اعتیادها و جهل ها و ظلمی که مردم نسبت به یکدیگر می کنند و ظلمی که ظالمان و حاکمان روا می دارند، به آنها اجازه عمل نمی دهند. آزادانه بر انسانیت آنها. لذا فرمود ما انبیا را فرستادیم تا غل و زنجیر را بردارند و مردم را آزاد کنند، نباید در معرض جهل و خرافات و انحرافات و تعصبات قومی و قبیله ای و قبیله ای و… قرار گیرد.
یکی از دیگر مواردی که در قرآن به عنوان هدف پیامبران ذکر شده است، دفاع از حقوق کسانی است که حقشان ضایع شده است. مظلومی که مظلوم بود. همچنین توصیه هایی در مورد فضایل اخلاقی. از اهداف بعثت پیامبران می توان به ترویج ارزش ها، فضایل و احسان و ایجاد انسانیت، برادری و نیکی اشاره کرد.
اگر پیامبران فقط میگفتند ما آمدهایم تا به شما بیاموزیم، عدالت را در بین شما برقرار کنیم، شما را نجات دهیم و عدالت را انجام دهیم، اخلاق و فضیلت و… را در بین شما ترویج دهیم، آیا همین کافی بود؟ یا به عبارتی آیا این اهداف متفاوت بعثت انبیا بدون حکومت محقق می شد؟ واقعاً نمیتوانست اینطور باشد. پس خداوند برای ادای دین خود به حکومتی نیاز داشت.
حکومت هدف انبیا نیست، بلکه ابزار عقلانی و لازمه نیل به اهداف دین است و به همین دلیل اصلاً یک ضرورت است. نبود باید در قالب دین و آیات و روایات بیان شود زیرا عقل متوجه می شود که اگر حکومت و تشکیلات نباشد هرج و مرج و آشوب به وجود می آید. بنابراین حکومت وسیله اعمال و اعمال قدرت و بحث عقلانی است.
در روایات می آموزیم که خداوند به انسان دو دلیل داده است: حجت باطنی که عقل است و حجت ظاهری که پیامبر است. از این دو استدلال برای ایجاد حکومت اسلامی استفاده می شود. بخشی از آن می گوید خداوند این اهداف و مطالب دینی را برای مردم فرستاده است، بخشی دیگر می گوید برای اجرای آنها باید از عقل استفاده کرد. یعنی عقل به ما می گوید که ما به حکومت نیاز داریم.
وقتی خوارج نهروان در جنگ صفین قرآن را بر نیزه دیدند در مقابل حضرت علی (ع) ایستادند و شعار «لا حکم الا الله» سر دادند و گفتند حکومت فقط از آن خداست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قبل از آنها فرمودند که این کاملاً خلاف عقل است. آیا غیر قابل کنترل می شود؟ بنابراین حکومت یک ضرورت است و این ضرورت یکسری لوازم دارد. اگر نیاز به حکومت عقلایی عقلانی است، منابع آن نیز عقلانی است.
انبیای فرستاده شده هم برای شهر و دیار و هم برای قوم، قبیله، قبیله و کسانی که قرار بود برای آنها موعظه کنند، شناخته شده بودند. بالاخره کشور جزء لاینفک حکومت اسلامی است. یکی مردم، مردم و قبیله ای که پیامبر باید رهبری کند. حکومت بدون مردم قابل تصور نیست. بنابراین مردم بخشی از ستون های حمایت کننده حکومت اسلامی هستند.
مردم در «حکومت اسلامی» جایگاه ویژه ای دارند. هدف از جعل دین و اسلام، هدایت و سعادت مردم است. خداوند همه پیامبران را برای سعادت و سعادت مردم فرستاد. تمام تلاش ها و مکانیسم های ماموریتی در خدمت مردم است. از این رو مردم در فرآیند تشکیل حکومت اسلامی و نیز در ساختارها و کارکردهای آن نقش اساسی دارند. مردم رکن اساسی و پایه حکومت اسلامی هستند. بر اساس آیات قرآن، مردم نقش ذاتی خود را از طریق مشارکت، نظارت و مسئولیت دینی انجام می دهند و با وجود این مدل حکومت، نیازی به نسخه ای متناسب از حکمرانی خوب لیبرال دموکراسی غربی نیست.
بنابراین حکومتی بدون مردم وجود ندارد. اما مردم چه نقشی در دولت دارند؟ یعنی مردم چه کار می کنند؟ آیا مردم فقط ملتی هستند که اداره می شوند و فقط باید اطاعت کنند، بپذیرند و تسلیم شوند؟ آیا این بدان معناست که تنها نقش آنها این است که مطیع باشند؟ یا اینکه مردم در تعیین سرنوشت خود نقش دارند؟
ادعای غرب و حکمرانی خوب این است که می گویند دولت هایی درست کرده ایم که مردم در آن نقش دارند. می گویند دولت های شما فقط از بالا به پایین دستورات یک طرفه می دهند، مردم شما مهم نیست، مردم فقط باید بپذیرند و اطاعت کنند.
اگر مردم مدینه به استقبال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی آمدند و مانع آن حضرت می شدند، آیا حکومت پیامبر در مدینه مستقر می شد؟ لذا مردم خواستار برپایی حکومت پیامبر بودند. یا مردمی که آمدند چنین استقبالی از امام خمینی کردند نبود گفتن امام فقط مرجع تقلید ماست. بلکه مردم خون دادند تا امام و فقیه و حاکمشان شوند. به همین دلیل ما هم معتقدیم که مردم نه تنها شریک حکومت هستند، بلکه اگر مردم نیایند، رأی نیاورند و نخواهند، اصلاً حکومت اسلامی تشکیل نمی شود.
امام خمینی (ره) در پاریس فرمودند: «دموکراسی ما از همه دموکراسی ها بهتر است.» مقام معظم رهبری نیز فرمودند مردم سالاری دینی امری درون دینی است که اصل آن دین است و بهتر از سایر حکومت های مبتنی بر سکولاریسم و سکولاریسم است. چیزهای دیگر بر اساس این ادعای انقلاب اسلامی است. ما باید این را تئوریزه و تئوریزه کنیم تا تحت فشار تبلیغات دنیای غرب قرار نگیریم که مدام مدعی است ما مردم را در حکمرانی خوب وارد کرده ایم.
بر اساس سند قانون اساسی، اصل حاکمیت از آن خداست که آن را به پیامبران واگذار کرده است. پیامبران نیز آن را به حال خود واگذار کردند. خداوند در عصر غیبت بار را در چارچوب دین و مرجعیت دینی بر دوش مردم گذاشته است تا مردم بتوانند اصل حکومت و اصل مرجعیت دینی را تعیین کنند و سپس قوه مجریه، مقننه و قضائیه را انتخاب کنند. یعنی ساختارهای مختلف سیستم.
لذا به اطلاع جهان غرب می رسانیم که بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی نه تنها تشکیل حکومت، بلکه انواع نهادها و ساختارهای درون حکومتی به مردم سپرده شده است. مردم 98 درصد به جمهوری اسلامی رای دادند. سپس در رفراندوم قانون اساسی، ولایت فقیه و قانون اساسی را انتخاب کردند و سپس مردم رئیس جمهور، مجلس و دولت را انتخاب کردند. پس از حکومتی سخن می گوییم که شریعتش الهی است و خداوند ما را به وسیله کتاب و سنت به آن سوق داده و سازمان و حکومت لازم را با عقل قرار داده است.
بنابراین نقش مردم در حکومت داری غربی این است که بگویند مردم مستقل از خدا و بدون دین یا حتی ضد دین رأی می دهند. اما در حکومت اسلامی می گوییم مردم بیایند و به دین خود و بر اساس قانون وحی و خدا رأی دهند. بنابراین کار ما در حکومت اسلامی بهتر از آنهاست. چون هم منبع عقل داریم و هم منبع روایت.