و نمیروفسکی در “زن زشت” می نویسد: می بینید، حتی وقتی دیوانه وار عاشق هستیم، فقط به خود فکر می کنیم، با این جمله تامل برانگیز می توانید “زن شرور” نوشته پسوا را بخوانید و به دیوار نگاه کنید و ساعت ها خیره به ساعت شنی زمان، جستجوی خود در آینه زمان از دست رفته اثر مارسل پروست، مرور گذشته با گلادیس آیزناخ، وقتی او در آینه بی رحم به گذشته نگاه کرد و ماروت با انتقادش از آن جریان را تغییر داد. حماقت وجدان، او وجدان را به عنوان شاهد برای دفاع از کاستی های مردم گرفت. آیا این پروست نیست که می گوید انسان به دلیل پیچیدگی اسرارآمیز، گاهی آرمان ها و باورهای خود را فراموش می کند؟ وجود و طوری عمل می کند که انگار تا چند لحظه پیش دنبال تبر می گشت. پس بر اساس این جمله کوتاه و دقیق، ممکن است، می‌شود، می‌شود… و شاید در میان همه این احتمالات، ممکن باشد، اما اینطور نیست!

یکی از موانع در مسیر عشق، جنون جنون است که در افراد بی حوصله و عجول رشد می کند، جنبه ای ناشناخته که دائماً در سرش می چرخد ​​و او را تشویق می کند که سریع برود، بدون اینکه بداند چیزهای خاصی در این مسیر قرار دارند. انتظار می رود. توقعات در دوره های سنی مختلف برای نجات انسان از این فاجعه خودساخته تعاریف متفاوتی ارائه می دهد، اما اگر بشنوید انسان ذاتاً مالک، بی قرار و خودخواه است، باید در کوتاه ترین زمان ممکن به بیشترین موفقیت دست یابد تا این مهم به سرانجام برسد. : به انتظارات مرد از اولین ملاقات نگاه کنید و مقاومت زن در برابر این زیاده خواهی بی حوصله چیزی غیر از انتظار است.

در زن زشت، نمیروفسکی به نظر می رسد داستان به سبک بالزاک را در زن سی ساله، زن سی ساله بازسازی می کند، چه رمان جنایی ماجراجویی جذابی! اینجا گلدیس کم و بیش از سی سال سن دارد، اما همچنان نگران عشق و زیبایی است، ببینید:

میل به جذاب بودن و دوست داشته شدن، لذتی که برای همه زنان مشترک است، برای او به مشغله ای شبیه شیفتگی مردان به پول و قدرت تبدیل شده بود، تشنگی که هر لحظه قوی تر می شود و هیچ چیز نمی تواند به طور کامل شیر دهد. سرکوب کن.”

سؤال این است: آیا واقعاً می‌توان «زن شرور» را در راستای رمان‌های عاشقانه‌ای که پایانی تلخ و غم‌انگیز دارند، اما در عین حال نجیب و بی‌بدیل هستند، مانند «مادام بوواری»، «آنا کارنینا» یا «آنا کارنینا» ارزیابی کرد. حتی “ناتاشا” از “جنگ و صلح”؟ پاسخ به این سوال را می‌توان دغدغه پنهان خود آیرون نمیرفسکی دانست که دغدغه‌ای ستودنی، متفکر، جذاب و قانع‌کننده برای صاحب نظران است، اما جدای از تحلیل چند و چون پرسش‌ها و نگرانی‌ها، نمیروفسکی در این مقاله می‌نویسد. زن زشت»، بسیاری از زنان و مردانی که همیشه در تنهایی و انزوا به فانتزی معمول و غیرعادی عشق و تصاحب می اندیشیده اند، عشق را اساس خودپرستی انسان قرار داده اند، پیوسته و پیوسته تا ابد به لذت گرایی می اندیشند. جهان عمداً و ناخواسته در مداری غیر از دایره باریک تعریف اصلی خود قرار داد، زنان و مردانی که شاید بدون قلم غول پیکر نمیروفسکی به سختی دیده یا شنیده می شدند.

با این حال، نمی‌توان داستان «زن شرور» را مطابق با داستان‌های روان‌شناختی، مردم‌شناختی، فلسفی یا حتی جنایی ارزیابی کرد، زیرا نویسنده قبل از اینکه به همه این‌ها فکر کند، به پایان کار گلادیس آیزناخ فکر کرده است. و بالاتر از همه قتل، که هرگز بیننده را به آن سمت نمی برد. او نمی داند که با یک رمان جنایی سر و کار دارد. زن کثیف همه اینها را در یک منظر و نظر مجسم می کند و در منظر دیگر نیست و همین تنش و تنوع برداشت هاست که روایتی نه چندان خاص را به داستانی مهیج، فکر محور و گیرا تبدیل می کند.

“خوشبختی یک هدیه وحشتناک است زمانی که، مانند هر چیز دیگری، آنقدر پر و جسورتر از آن است که پایان یابد.”

در میان روایت نفس گیر زن کثیف، تحقیقات و اکتشافات فلسفی و ادبی زیادی از این دست صورت گرفته است و این به تنهایی مایه خوشحالی آن دسته از بینندگانی است که نه تنها به داستان و طنز بی واسطه فکر می کنند و به دنبال معنا می گردند، تعریفی که ارائه می شود. در خط برتر شادی و در میان گفت و گوی بسیار محترمانه گلادیس و لیلی فربه، مخاطب می تواند در میان تعاریف و تحلیل های بی شمار از شادی در علوم انسانی به عنوان یک کشف جدید به حساب آید. و باز در ادامه این گفتگو لیلی فرر به گلادیس می گوید: «مردانی که زن را به همان اندازه که در بیست سالگی دوستش داشتند، جواهراتی هستند و هیچکس نباید جایگزین آنها شود.» زن پلید توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد. ترجمه خواندنی که به متن احسان ایلام وفادار می ماند.

* محمد صبری

نویسندگان و منتقدان




اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *