سروش صحت در خلق شخصیت های جذاب و در عین حال پیچیده استاد است. تک تک شخصیتهایی که در آثار او میبینیم، نمونههای واقعی افرادی هستند که بارها دیدهایم یا حتی برخی از ویژگیهای آنها را شخصاً تجربه کردهایم. “چند بهار در زندگی داری؟” یکی از مهم ترین سریال های سروش صحت از نظر شخصیت پردازی است و می توان ساعت ها درباره تک تک شخصیت های آن صحبت کرد و ابعاد مختلف وجودی آن ها را کالبدشکافی کرد. حالا که قسمت قابل توجهی از سریال گذشته و هر شخصیت روی ما نشسته است، ویژگی های متفاوت آنها را بررسی می کنیم.
به گزارش بازتاب آنلاین، در کنار این شخصیت ها، شخصیت هایی مانند مرجان با بازی بهار کاتوزی، بهرام با بازی وحید آقاپور، کاظم با بازی احسان منصوری، جمشید با بازی حسن نوری و… هستند که حضورشان رنگ خاصی به سریال بخشیده است. و به زودی آنها را نیز خواهیم نوشت.
شاهین ربانی علی مصفا
شخصیت اصلی سریال “زندگیت چند بهار خواهد بود؟” شاهین الهی است. شخصیتی پر از حفره های ذهنی، پر از ترس و عذاب وجدان که نه خود را می شناسد و نه توانایی برقراری ارتباط با دیگران را آنطور که باید دارد. او نمی تواند خود را به خاطر حادثه ای که باعث مرگ عمویش شد ببخشد و ترس هایش اجازه نمی دهد احساسات دیگرش رشد کنند. شاهین مدام به دنبال جلب توجه است، اما نمی داند چگونه علاقه و احساسات خود را ابراز کند. او همچنین به خودش دروغ می گوید و حقایق را هر طور که می خواهد به خاطر می آورد. شاهین هم مانند حبیب در سریال لیسانسه ها به همه دخترها علاقه دارد اما وانمود می کند که همه عاشق او شده اند و او به آنها علاقه ای ندارد. بخش مهمی از داستان در ماتریس ذهن شما اتفاق می افتد. شاهین مدام به سمت حفره های ذهنی خود به نام سوراخ کشیده می شود و در آنجا با مشکلات خود روبرو می شود.
جلال ربانی قدرت خدای یزیدی
بخش عمده ای از وزن جذابیت سریال بر دوش شخصیت جلال است. پدری با لهجه شیرین اصفهانی که عاشقانه با پدر و دوست پدرش رفتار می کند و در همه چیز با فرزندانش کنار می آید. او از نظر روحی و روانی بسیار سالم تر و با انگیزه تر از کوچکترهاست و سعی می کند با گفتن فیلم ها و داستان های مختلف شیوه زندگی خود را به فرزندانش یادآوری کند. مثل این است که می دانید از زندگی چه می خواهید و مدت زمان ناامیدی شما از یک مشکل چند ساعت بیشتر نیست. او در کوچکترین اتفاقی خوشحال می شود و به ندرت خشم خود را نشان می دهد. او بیش از هر چیز به رسیدن به معشوق سابقش فکر می کند و مدام سعی می کند در دنیای خیال به او برسد. در میان شخصیت های سریال عمدتاً با خاطرات آنها از دوران نوزادی و کودکی تا بزرگسالی مواجه می شویم. خاطراتی که در همه آنها با یک ظاهر و سن و سال ظاهر شده و همین موضوع بر جذابیت سریال افزوده است. خاطرات او به نوعی به سبک زندگی شاد سالمندان اصفهان مربوط می شود و به همین دلیل از حال و هوای این شهر و زندگی و تفریح مردمانش می گوید.
نیما ربانی مجید یوسفی
نیما در سریال «زندگی من چند بهار است؟» مجموعه ای از ویژگی های مختلف شخصیت های جذاب سریال سروش صحیح را در کنار هم قرار داده است. یکی از مهمترین خصوصیات نیما این است که نامزدش مدام او را تحقیر می کند و یکی پس از دیگری برایش بدشانسی می آورد. با این حال او بسیار به خودش اطمینان دارد و با وجود اینکه همه مدام او را نادیده می گیرند و مدام خرابکاری می کنند، ناامید نیست و همچنان این اعتماد را حفظ کرده است. او به عنوان فردی معرفی می شود که هیچ تعهدی به کار خود ندارد. مدام به رئیسش توهین می کند، دفتر را ترک می کند و مدام اخراج می شود. او واقعاً اهمیتی نمی دهد و همیشه به دنبال استفاده از دیگران است. او در مورد مسائل عاطفی بلاتکلیف است و با اینکه گلی را دوست دارد، به دختران دیگر اعداد می دهد و وقتی نوبت به خوش گذرانی می شود عملا گلی را فراموش می کند.
شهرام ربانی کاظم سیاحی
این خواننده متکثر است و معتقد است که همه او را با آهنگ گل پونه نناپونه می شناسند. سیروان خسروی را رقیب اصلی خود می داند و به نظر او بیش از آنچه باید به او داده شده است. شهرام از موسیقی درآمدی ندارد، مسافر است و پول ندارد. عشق برای سلبریتی هاست و به محض اینکه رضا یزدانی از او می خواهد با او ترانه ای بخواند آنقدر بیهوش می شود که گذشته اش را فراموش می کند. در قسمت مهمی از سریال دیدیم که او عاشق مرجان است و هر کاری از دستش بر میآید انجام میدهد تا مرجان به او خوش آید، اما به محض اینکه دو نفر او را میگیرند و او با یزدانی میخواند، حالش عوض میشود و فراموش میکند. پیشنهاد ازدواج او به مرجان و دیگر حاضر نیست. سوالات خود را بپرسید. شهرام نمونه بارز یک خودشیفته است که به احساسات هیچکس جز خودش اهمیت نمی دهد.
گل آناهیتا افشار
او حریص ترین شخصیت سریال است و هیچ بخشی نیست که اعصاب ما را به هم نریزد. گلی نماینده افرادی است که نمی دانند از زندگی چه می خواهند و برای بهبود وضعیت خود تلاش نمی کنند، اما تنها با انتقاد از دیگران و پرتاب سنگ به پای آنها احساس بهتری دارند. گلی همیشه می خواهد در مرکز توجه باشد و همه چیز مطابق انتظارش پیش می رود و وقتی می بیند این اتفاق نمی افتد مدام در حال دعوا و دعوا است. یکی از نکات جالب در مورد این شخصیت، شریک بودن نیما است. شخصیت بی دقتی که نسبت به همه چیز بی تفاوت است و نمی داند چگونه دلش را به دست آورد. به همین دلیل گلی مدام با خلاء عاطفی مواجه می شود و روز خوبی را با او سپری نمی کند. گالی چیزی برای ارائه ندارد و از دیدن مبارزه آزی بر سر رقابت خود منزجر می شود. به همین دلیل سعی می کند موفقیت های خود را از بین ببرد تا به سطحی بالاتر از او نرسد.
آزیتا ربانی گیلدا ویشکی
او یکی از شخصیت های اصلی سریال است، اما اجازه نمی دهد به اندازه دیگران دستکاری شود. او عاشق شطرنج است، اما بازنده می شود و در واقع شکست در بازی یکی از ویژگی های اوست. تنها کسی که در دنیا دارد یک برادر است که به خاطر رفتار گلی مجبور است رابطه اش را با او کم کند. او از بدرفتاری های گلی در امان نیست و به خاطر نیما مجبور است مدام مداخله کند تا رابطه آنها دوباره احیا شود. آزیتا از اینکه دای گلی متوجه می شود متنفر است و سعی می کند او را متقاعد کند که هیچ علاقه ای به او ندارد، اما دای تسلیم نمی شود و آزیتا همچنان از او فرار می کند.
پدر جلال. اردشیر کاظمی
پدر جلال با چهره همیشه عبوسش یکی از جذاب ترین شخصیت های این سریال است. او زیاد حرف نمی زند و معمولاً منظورش را با ظاهرش بیان می کند، اما گاهی کامنت هایی می کند که دل همه را به درد می آورد. او شطرنج را دوست دارد و با آزیتا حرفه ای مسابقه می دهد. او عاشق فیلم های هنری است. او در حین تماشای فیلم نقدهای حرفه ای می دهد و از بازی بازیگران می گوید. او به شدت لجباز و کینه توز است و با وجود تلاش همه حاضر به آشتی با خواهرش نیست. از بازیگران هانیه توسلی او علاقه دارد و البته به آن اعتقاد دارد. توسلی این است که او را دوست دارد و به او توجه نمی کند. جالب اینجاست که وقتی به خاطرات جلال برمی گردیم، پدرش هنوز این ویژگی ها را داشت و انگار هیچ وقت تغییر نکرده بود.
پیام رسان | محمد نادری
او رئیس نیست، اما معمولا همه جا و هر بار یکی از اعضای این خانواده از او شکایت می کند. او شخصیتی غیرقابل پیش بینی دارد که عامل جذاب اوست. او معمولا جدی است و عصا را قورت داده است و می خواهد ثروت و قدرت خود را به رخ همه بکشد، اما ناگهان رفتارهای عجیبی از خود نشان می دهد. مثلاً وقتی کسی انتظارش را ندارد یک بار بلند می شود و طوری می رقصد که چشم همه از تعجب گشاد می شود. یا برای رقابت با شاهین و جلب توجه خاله دست به هر کاری می زند. در نهایت تله عمه را می دزدد و همه ابراز علایق شاهین را بی اثر می کند. جالب اینجاست که رسولی مثل شاهین در سوراخ حضور دارد و همیشه از دست شاهین فرار می کند. این نشان می دهد که او نیز مشکلات روحی و روانی زیادی دارد و مدام به چاله ها پناه می برد.
نئومتریکس بیژن بنفسه خواه
با سر طاس و عینک دودی روی چشمانش، شبیه ماتریکس بود و مدام به شاهین یادآوری می کند که او ماتریکس ذهن اوست و او همه چیز را در مورد او می داند. او تنها کسی است که شاهین نمی تواند به او دروغ بگوید. او قدرت ذهنی شاهین را دارد و مدام می خواهد او را با واقعیت های زندگی اش آشنا کند. در حفره ذهن شاهین وسیله ای برای خود نصب کرده و با دستیارش جیمشید کنترل ذهن شاهین را در دست گرفته است. کنجکاو است که با وجود قدرت و صلابتی که نشان می دهد، بامزه است و تعاملات جالبی با جیمشید دارد.
دریای رزاقی عین الله
او به عنوان دوست پدر جلال معرفی می شود و عملا تا اواسط سریال ناشناخته می ماند اما از لحظه ای به بعد به دلیل اظهارنظرهای جالب و رفتار غیرقابل پیش بینی اش به ویژه در زمان نقد فیلم به یکی از شخصیت های اصلی تبدیل می شود. سکانس رقص او در اصفهان با استقبال مواجه شد و حالا ماجرای علاقه او به فروشنده مغازه محل کار مونا، ماجرا را به سمت و سوی جالبی کشانده است. رزاقی در آن سن پشت درب مغازه منتظر می ماند و از پشت شیشه علاقه اش را ابراز می کند. و سپس به شیوه صاحب سریال.زخم کاری در وان دراز می کشد و در برابر این غم عشق و دوری صبر می کند.
سریال “چند بهار در زندگی داری؟” به تهیه کنندگی محمدرضا تخت کشیان، پنجشنبه ها به صورت مشترک از دو پلتفرم «نماوا» و «فیلمو» پخش می شود.