به گزارش خبرگزاری مگتو، پدر شهید رشید جعفری از شهدای دوران دفاع مقدس می گوید: قبل از انقلاب سفری به تهران داشتم در خیابان ها قدم می زدم که چیزی نظرم را جلب کرد. در خیابان ها و میدان های شلوغ دستفروشانی را دیدم که هر کدام سکس می فروختند. یکی لباس گرم، ناخن گیر و…
به گزارش فارس یکی یکی من او را رد کردم. به جوانی رسیدم که از لحن و لباسش معلوم بود کرد است. ساعت های مردانه و زنانه به رنگ های طلایی یا نقره ای و دستبندهای چرمی را روی کیف رنگ و رو رفته پهن می کرد و با لهجه زیبای کردی مشتریان را به سمت خود می کشاند.
ایستادم و به ساعت نگاه کردم. خم شدم و یکی من آن را از آنها گرفتم. آن را برداشتم و برگرداندم و خریدم.
بعد از آن یکی دو روزه اومدم سمنان. در ماشین با خودم فکر کردم: رشید وقتی ببیند برایش ساعت خریدم خیلی خوشحال می شود.
وقتی به خانه رسیدم، رشید در مدرسه بود. بعد از چند ساعت اومد بعد از سلام گفتم: «رشیدجان! ببین چی خریدم برات
با خونسردی گفت: چی بابا؟
گفتم: «زمان.» فردا دستت را بلند کن برو مدرسه.
ساعت را گرفت و نگاهش کرد و بعد از تشکر گفت: بابا! من ساعت نمی خواهم
پرسیدم: «چرا؟»
او گفت: «بسیاری از کودکان کفش یا لباسی برای پوشیدن ندارند. من ساعتم را می پوشم، باعث افتخار من است.
منبع: کتاب پسران گلبانو اثر فاطمه روحی
۲۷۲۱۵