اثاثه حالا من را توسط ارنست همینگوی دراز کشیدم ، یکی یکی از داستانهای درخشان مجموعه “مردان بدون زن” به سبک معروف همینگوی نوشته شده است. راوی یک داستان نظامی است که در طول جنگ جهانی اول به شدت آسیب دیده و دچار اضطراب و بی خوابی مزمن شده است. او شبها در سنگر از خواب بیدار می شود ، مبادا مبادا در خواب خود بمیرد یا برخی از وجود او از بین می رود. در این شبهای بی خوابی ، به خاطرات کودکی ، خانواده و ماهیگیری در رودخانه باز می گردد تا آرام شود. همینگوی ، با نثر ساده و موجز ، ترس های عمیق انسان را با لحنی سرد و آرام به تصویر می کشد.
شخصیت اصلی ، احتمالاً بازتاب خود همینگوی در طول جنگ ، با تنهایی ، خدا ، عشق و ترس های درونی خود با مکالمات کوتاه اما عمیق صحبت می کند. از نظر ظاهری ، هیچ چیز خاصی اتفاق نمی افتد ، اما درگیری های روحی و عاطفی شدید در داستان وجود دارد. راوی گذشته را به یاد می آورد و به دنبال پناهندگی و هویت است. به نظر می رسد که ذهن او میدان نبرد است که ادامه می یابد. همینگوی در این داستان به زیبایی نشان می دهد که زخمهای روانی جنگ حتی پس از آن با انسان باقی می ماند.