به گفته خبرگزاری پیام های آنلاین نقل قول از پایگاه داده اطلاعات مرکز مستند سازی انقلاب اسلامی؛ ؛ دوشنبه در سپیده دم فروردین چهار نفر از مأمورین رژیم شاه توسط دادگاه انقلابی مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. این چهار نفر بودند: آزمون Manoohr ، معاون نخست وزیر و رئیس سازمان بنیاد در دولت هوویدا. ستوان ژنرال علی محمد خواجه ، رئیس ستاد سوم ارتش ، ستوان ژنرال امیر حسین رابی ، آخرین فرمانده نیروی هوایی شاه و فرمانده افسر پلیس Farmaniyyah.
غذای دقیق ستوان روز ربیی روز 1 و 2 فروردین ۱۳۹۵ منتشر شده در روزنامه. در طول محاکمه ، ربیئی اطلاعات مفصلی را در مورد مأموریت هایزر در تهران ، فرار از امام به ایران و جلسات وی با بختیار ارائه داد. بخش هایی از نظرات وی در زمینه های روز 2 فروردین in در اطلاعات منتشر شده بخوانید:
پادشاه و هایزر
من متوجه نشدم که پادشاه چیست تا زمانی که او آمد. هایس آمد تا خروس خود را مانند موش بگیرد و او را بیرون انداخت. سپس برای من مشخص شد که من چه نوع خر را (عذرخواهی کردم) که سه بار سفر هوایی را دیدم (گریه در مقابل عکاسان). من می خواهم آن را خالی کنم. پایتخت من واضح است که آنها چهره ها را بیرون آوردند ، آنها 5 میلیون برده اووویسی را دیدند. او چقدر بود ، حبیب الله چقدر برنده شد ، نام من چقدر بود؟ اینها همه شواهدی است که من در زندگی خود فساد نبودم. پایتخت من یک خانه و نیم خانه است و هر آنچه که من 5 سال پیش است. یک فرش در خانه من و چند دست وجود دارد. من یک و نیم خانه دارم و یک باغ در آلیشا دارم. فرمانده نیروی هوایی ، که در دو سال سلطنت این خانواده کثیف 2 میلیارد اعتبار اعتبار داشت. یکی فرمانده را پیدا کنید و از این طریق زندگی کنید.
هایزر آمد و گفت پادشاه باید برود. درست مثل یک موش کثیف ، بیرون می رود. فهمیدم که آنها چه گفتند: “خدا ، پادشاه ، خانه”! شاه هنگام سفر به شاه باید در فرودگاه باشد. اما من کار نکردم ، بعد از یک هفته آنها گفتند که چهار ماشین را برای او ارسال کنید ، همان سرگرد ، که ممکن است زندانی باشد. سرلشکر نصات گفت چهار ماشین او را فرستاده اند ، من او را ارسال نکردم.
من پنج بار باختیار را دیدم
من پنج بار باختیار را دیدم: یک بار در نیاواران بود. وی یک بار گفت که این هواپیما آماده است تا به زیارت امام در پاریس برود. یک بار جلسه ای بود که از من خواسته شد وقتی به جلسه رفتم ، بیایم. موضوع سفر امام به ایران بود. باختیار بازگشت و گفت وقتی امام می آید ، هواپیمای هواپیما هواپیما را می گیرد. کسانی هستند که این موضوع را تأیید می کنند ، مانند مغادام ، حبیب الله (IF). گفتم که از نیروی هوایی نمی آید. او گفت ، سپس همه ما تصمیم گرفتیم فرودگاه را ببندیم.
سفارش بسته شدن فرودگاه
بختیار از رحیمی خواست تا حرم را ببندد. رحیمی گفت که این فرودگاه مسئله هواپیما است که ایرانیان می خواهند به اروپا بروند ، باختیار گفت وقتی می خواهند به اروپا بروند و سپس ابتدا پروازهای داخلی را آغاز کنند. او گفت که این کار شما بود. برگشت به من گفت من باید پروازها را متوقف کنم. ماشین را در گروه قرار دهید. غربنگی بازگشت و گفت که باید دوچرخه خود را بپاشد (چرخ های هواپیما) […] در هفته بعد ، هنگامی که آقای باختیار تصمیم به افتتاح فرودگاه گرفت ، فرودگاه سوال تهیه امام و محافظت از پرواز را باز کرد. باختیار گفت من با چهار هماهنگی نیروی هوایی با دکتر صباغیان در کنار هم نشسته ام. من گفتم که اگر این سه نفر باشند ، من آن را نمی پذیرم. زیرا اگر اتفاقی بیفتد ، من مسئولیت را بر عهده نمی گیرم. این سه نفر خارج بودند. من سرلشکر یوسفی با دکتر صباغیان یا مهندس Sabaghian مختصات پلیس را ندارم که پلیس پلیس نباشد (یک لانه ویژه در آنجا وجود دارد) ، نه نگهبان ، نه اپراتور و نه خدمتگزار ، هیچ کس ، نگهبان.
هواپیماهایی که در مهرباد نشسته اند ، همه از شرق برای نشستن در فرودگاه آمده اند زیرا باد همیشه از غرب از طریق جی گریسون می وزد. یک ساعت بعد فهمیدم که هلیکوپتر امام می خواست. خود هلیکوپتر متعلق به فرمانده نیروی هوایی بود که می دانستم سالم است ، خلبان که دائماً به سمت من می پرید. من گفتم که شما ابتدا بررسی خواهید کرد که آیا این پرواز سالم نیست ، ما مسئول خودمان هستیم و مشخص نیست که همه و خانواده های ما تکه تکه شده اند. این پرواز انجام شد در جلساتی که در بختیار داشتیم ، مرتباً از غراباگی و محمدام عذرخواهی می کنم. ما فکر می کردیم که ارتش تا نوزدهم صلح و مذاکره خواهد بود بهمن برادرم به خانه ما آمد و گهگاه از من پرسید و گفت: “چطور شدی؟ من گفتم این رودخانه است ، او گفت که …
رئیس: طرف برادرتان چیست؟
ربینی: برادر من شخصی است ، او غیرنظامی تر است. این رابطه با حاجی آقا و بازاریابان رابطه دارد. کار شما در Airxis است. او نزد من آمد و گفت من فکر نمی کنم که آنها به نتیجه برسند ، من گفتم که باید همبستگی را توضیح دهم. گفتم: چشم! من به آقای حج آسری زنگ زدم.
۲۵۹