ایران نوشت: چند روز پیش مرد جوانی گیج و پابرهنه در یکی از خیابان های اطراف تهران خودروی عبوری را متوقف کرد و از راننده کمک خواست. مرد جوان که به شدت مجروح شده بود از راننده خواست تا او را به مقر یکم نیروی انتظامی برساند.
وی که خود را رحمان معرفی کرده بود به مأموران گفت: من تاجر هستم و به همراه همکارم از کشور همسایه خود ایران به دلایل تجاری به ایران آمدیم، زن جوانی به نام کبری مسئول تماس ما بود. کبری با یک ماشین پژو دنبالمان آمد و با این ترفند ما را سوار ماشینش کرد که ما را به شرکتش برساند. اما یک ساعت بعد وارد باغی در اطراف تهران شدیم. به محض ورود، چهار نفر به ما حمله کردند و دست و پای ما را بستند.
در حالی که ما توسط مردان خشن شکنجه می شدیم، آنها از ما خواستند که با خانواده هایمان تماس بگیریم و از آنها 90000 دلار برای آزادی خود بخواهیم. یکی از نگهبانان شب در باغ می ماند، سه مرد دیگر در شیفت تغییر موقعیت می دادند. با دوستم معامله کردم که حواس نگهبان را پرت کنم تا بتوانم فرار کنم و اگر موفق می شدم او هم لحظه ای بعد فرار می کرد. شب حادثه از بی توجهی مامور امنیتی استفاده کردم و فرار کردم اما قبل از اینکه دوستم فرار کند اعضای دیگر باند آمدند و نمی دانم چه بلایی سرش آمده است.
تاجر نتوانست محل زندان خود و مخفیگاه متهم را به پلیس نشان دهد. تنها سرنخی که پلیس از این گروگانگیری داشت، این بود که گروگان سوار ماشین عبوری شد. به این ترتیب تیم تحقیقاتی یک دایره فرضی برای جست و جو و یافتن باغ مخوف ترسیم کردند، با این احتمال که محل نگهداری گروگان ها نزدیک به محل سوار شدن وی در ماشین باشد.
در حالی که تحقیقات در این زمینه ادامه داشت، گزارشی مبنی بر کشف جسد نیمه عمر مردی غیر ایرانی به پلیس رسید.
چوپانی که مرد نیمه جان را پیدا کرد گفت: صدای ناله مردی را در بیابان های اطراف تهران شنیدم و سپس مردی را دیدم که از ناحیه پا هدف گلوله قرار گرفته بود و وضعیت جسمانی خوبی نداشت.
مرد جوان به بیمارستان منتقل شد و پس از مداوا راز گروگان 90 هزار دلاری را فاش کرد. وی همچنین گفت: چند روز پیش با یکی از دوستانم که او هم تاجر بود به ایران آمدیم و زن جوانی که ارتباط تجاری و اقتصادی ما بود ما را به باغی برد و آنجا گروگان گرفتیم. موفق به فرار شدم اما در حالی که قصد فرار داشتم از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفتم و خونریزی شدیدی داشتم و تقریباً نیمه هوشیار بودم که گروگانگیران با دیدن این صحنه مرا به داخل پرتاب کردند و به احتمال زیاد ماشینشان را کشته ام و رفتند. من در بیابان
به این ترتیب سرنوشت گروگان دوم نیز مشخص شد اما او نیز نتوانست اطلاعاتی از محل باغ مخوف به پلیس بدهد. اما نکته ای که توجه تیم تحقیقاتی را به خود جلب کرد این بود که محل رهاسازی گروگان دوم در همان جهتی بود که گروگان اول نشان داده بود و بر همین اساس بازرسان بر روی مسیر شمالی متمرکز شدند و در نهایت پس از تحقیقات، شناسایی باغ مخوف تا حد زیادی امکان پذیر بود.
گروگان های سریالی
آنها با حضور مسئولان خود موفق به دستگیری نگهبان باغ شدند که در جریان تحقیقات گفت: چندی پیش یکی از همکاران فرماندارم این باغ را اجاره کرد و مرا در اینجا به عنوان نگهبان استخدام کرد. از زمانی که من نگهبان باغ شده ام و هیچ نقشی در گروگان گیری ندارم.
با اعتراف مامور امنیتی، هویت یکی دیگر از متهمان پرونده نیز مشخص شد و بازپرسان سرویس مخفی موفق به دستگیری مرد جوان شدند. وی در تحقیقات مقدماتی به گروگان گیری اتباع خارجی چندین بار با همدستی دو مرد و یک زن اعتراف کرد. با اعترافات مرد جوان، تحقیقات برای دستگیری همدستانش و شناسایی سایر مفقودین از سوی پلیس جنایی ادامه دارد.
گفتگو با گروگانگیر
برنامه شما برای گروگانگیری چه بود؟
ما به سراغ خارجی هایی می رفتیم که غیرقانونی به ایران می آمدند و از دو ترفند برای جذب آنها به باغ استفاده می کردیم: ترفند اول این بود که کار پیدا کنیم و آنها را به کارفرمایانی معرفی کنیم که حقوق بسیار خوبی داشتند. ترفند دوم مهاجرت به کشورهای دیگر بود. ما همیشه به آنها گفته ایم که می توانیم با ارائه کارهای مرتبط و مناسب شرایط مهاجرت به کشورهای اطراف را فراهم کنیم. آنها هم بدون اینکه بدانند چه برنامه ای در سر داریم با ما به باغ رفتند.
در باغ چه خبر است؟
ما آنها را چند روز گروگان گرفتیم، شکنجه کردیم و مجبور کردیم با خانوادههایشان تماس بگیرند و برای آزادی گروگانها 10000 دلار یا بیشتر بخواهند و در نهایت خانوادههایشان پول را تهیه کردند و به حسابهای ارز دیجیتال واریز کردند. از آنجایی که هموطنان ما به صورت غیرقانونی وارد ایران شده بودند، نمی توانستند شکایت کنند.
اما آیا تجار به صورت قانونی به ایران آمده اند؟
بله، به همین دلیل یکی از همدستانمان که زن جوانی بود را به عنوان رابط به شرکت فرستادیم تا او را به ایران ببرند. از خانواده یکی از تجار که تیر او غذا خورده بود و ما فکر می کردیم مرده است، توانستیم 90000 دلار بگیریم. از آنجایی که مطمئن بودیم ایران را نمی شناسند و نمی توانند محل باغ را نشان دهند، خیالمان راحت شد که لو نرفتیم.