بر اساس گزارشی از وال استریت ژورنال، یکی یکی از دوستان نزدیک سابق اوپنهایمر که بعدها جایزه نوبل را دریافت کرد، او را بعید ترین گزینه برای اداره آزمایشگاه مخفی ساخت بمب اتمی می دانست. یکی از دیگر همکاران او گفت: “اوپنهایمر حتی نمی توانست یک غرفه همبرگر را راه اندازی کند.” پس چطور رفت یکی تبدیل به یکی از موثرترین مدیران تاریخ شد؟
همانطور که انتظار می رفت، فیلم «اپنهایمر» برنده جایزه اسکار شد. با این حال حتی تماشای یک فیلم سه ساعته از کارگردانی دقیق مانند «کریستوفر نولان» برای درک اوپنهایمر کافی نیست. اگر واقعاً می خواهید وارد ذهن اوپنهایمر شوید، باید دو کتاب برنده جایزه پولیتزر، «پرومته آمریکایی» نوشته «کی برد» و «مارتین جی شروین» و «ساخت بمب اتمی» نوشته ریچارد رودز را بخوانید.
نویسندگان دو کتاب به خبرنگار وال استریت ژورنال کمک کردند تا چهار عنصر موفقیت مدیریتی اوپنهایمر را درک کند، چهار عنصر که برای هر نوع پروژه ای اعمال می شود، حتی آنهایی که شامل انفجارهای غول پیکر نیستند:
1- اوپنهایمر استخدام کننده
قبل از اینکه اوپنهایمر بتواند یک بمب بسازد، باید چیز دیگری می ساخت: یک تیم. اوپنهایمر قبل از انتخاب لوس آلاموس به عنوان یک آزمایشگاه مخفی، شکار استعداد را آغاز کرد. هنگامی که اوپنهایمر دانشمندان را شناسایی کرد، تصمیم گرفت آنها را استخدام کند و هر کاری که لازم بود برای بدست آوردن آنها انجام داد.
به عنوان مثال، زمانی که فیزیکدان ریچارد فاینمن پیشنهاد اوپنهایمر را رد کرد زیرا همسرش از سل رنج می برد، اوپنهایمر آسایشگاهی را به اندازه کافی نزدیک لوس آلاموس پیدا کرد که فاینمن بتواند آخر هفته با وقت کمی استراحت، با همسرش ملاقات کند.
اوپنهایمر متوجه شد که جذب استعداد برای موفقیت تیمش ضروری است و از همان ابتدا آن را در اولویت قرار داد. این رویکرد کارساز بود و او توانست بسیاری از باهوش ترین دانشمندان کشور را برای مدت طولانی در یک مکان متمرکز کند.
بسیاری از نیروهای باهوش او از این ایده که به یک پست نظامی در بیابان منصوب شوند خوششان نمی آمد. با این حال، اوپنهایمر به اندازه کافی صبور بود تا آنها را متقاعد کند که به تیم ملحق شوند. او دوستان مشترک فرد را پیدا می کرد و از آنها برای متقاعد کردن فرد برای پیوستن به تیم استفاده می کرد، حتی امکانات پزشکی محلی را بررسی می کرد.
2- اوپنهایمر ارتباط دهنده
اوپنهایمر میدانست چگونه با استخدام افراد، بهترین نتیجه را از دانشمندانش بگیرد. چارلز داهیگ نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی می گوید: “افرادی که می توانند دقیقاً حرف درست را بزنند تقریباً در هر کسی نفوذ می کنند. آنها می توانند راهی برای ارتباط پیدا کنند حتی در غیر محتمل ترین موقعیت ها. اوپنهایمر، همانطور که معلوم شد، یک فوق العاده بود. افراد دیگر در لوس آلاموس فیزیکدانان، شیمیدانان و مهندسان بهتری بودند، اما کاری که او می توانست بهتر از هر کسی در آنجا و شاید بهتر از هر کسی در سیاره زمین انجام دهد، پذیرش دانشمندان با دیدگاه های مختلف بود. و او توانست آنها را با یکدیگر به توافق برسانید.
برد میگوید: «او در پشت اتاق میایستاد و به بحثهای همه گوش میداد، سپس در لحظه مناسب وارد عمل میشد و نکات برجستهای را که همه میگفتند و به اشتراک میگذاشتند، خلاصه میکرد و راه رو به جلو را نشان میداد.
رودز میگوید: «او وارد میشد، به سرعت متوجه میشد که مشکل چیست و تقریباً همیشه راهحلهایی ارائه میکرد.
برد می گوید که اوپنهایمر «هم کارگردان و هم دیکتاتور» لوس آلاموس بود، اما به نوع خاصی از اقتدارگرایی اعتقاد داشت: «او به دستور دادن اعتقادی نداشت». در عوض، فیزیکدان کاریزماتیک با چشمان آبی روشن و حضور مغناطیسی، دانشمندان را به آرامی در مسیر درست هدایت کرد و با صدایی چنان آرام صحبت کرد که مخاطبان مجبور شدند به جلو خم شوند تا مطمئن شوند که او چه می گوید. آنچه اوپنهایمر را در آن عملیات گسترده به یک مدیر ایده آل تبدیل کرد، تسلط او بر فیزیک بود نبود بلکه درک شهودی او از روانشناسی انسان بود. اوپنهایمر با صدها نفر از 10000 نفری که برای کار در لوس آلاموس آمده بودند، روابط شخصی نزدیک داشت. حتی کسانی که او را نمی شناختند احساس می کردند که او آنها را می شناسد. این باعث شد که آنها بخواهند بیشتر برای او کار کنند.
هانس آلبرشت بیت، رئیس بخش فیزیک نظری آن پروژه، به رودز گفت: “شکی وجود نداشت که اوپنهایمر به کارهایی که هر فرد خاصی انجام میدهد اهمیت میداد. او روشن کرد که کار آن شخص برای موفقیت کل پروژه مهم است. ” دلایل متعددی علاوه بر بیتجربهگی کامل اوپنهایمر در اداره سازمانهای پیچیده وجود داشت که او را به عنوان مدیر علمی پروژه منهتن انتخاب شگفتانگیز کرد: عدم برنده شدن جایزه نوبل، ارتباطش با حزب کمونیست، و مهارتش در شکستن هر قطعه. از وسایلی که از کنارش رد شد!
با این حال، چیزی که او را از سایر نوابغی که در لوس آلاموس جمع شده بودند متمایز میکرد، وسعت دانش و وسعت علایق اوپنهایمر بود که به او اجازه میداد تا با رشتههای مختلف ارتباط برقرار کند و ببیند که دیگران در اتاق چه چیزهایی را نمیتوانند ببینند. آن افراد در یک رشته خاص متخصص بودند، اما اوپنهایمر فردی با دانش عمومی بالا و دانش عمومی در چندین زمینه بود. دیگران در لوس آلاموس به طور منحصر به فردی بر حوزه های محدود تحقیقاتی خود متمرکز بودند، در حالی که اوپنهایمر کنجکاو بود تا زمینه هایی مانند ادبیات، فلسفه، شعر، و حتی بهاگاواد گیتا، مهم ترین و اسرارآمیزترین بخش حماسه هندی معروف به ماهابهاراتا را مطالعه کند. . .
برد میگوید: «او دانشمند خوبی بود دقیقاً به این دلیل که انسانگرا بود. گرووز به قدری تحت تأثیر طیف علایق اوپنهایمر قرار گرفت که یک بار اعلام کرد: “اوپنهایمر همه چیز را می داند.” او همچنین میتوانست هر آنچه را که میدانست بدون اغماض توضیح دهد، ویژگی دیگری که او را از سایر دانشمندان واجد شرایطی که برای این موقعیت مصاحبه کردند متمایز میکرد. برد می گوید: «او می توانست انگلیسی ساده صحبت کند.
3- همکار اوپنهایمر
دانشمندان حاضر بودند همه چیز را در زندگی خود رها کنند تا شبانه روز در میانه ناکجاآباد کار کنند. اما چیزی که حاضر به انجام آن نبودند پوشیدن لباس نظامی بود. خود اوپنهایمر به قدری به سلسله مراتب حساس بود که با ایجاد یک نمودار سازمانی اولیه مخالفت کرد. او سختگیر بود، اما غیر رسمی. این در حالی بود که ژنرال های ارتش بر تقسیم بندی تاکید داشتند، اما اوپنهایمر بر همکاری اصرار داشت. در واقع، وقتی گرووز متوجه شد که اوپنهایمر طرفدار برگزاری کنفرانس هفتگی با صدها دانشمند است، سعی کرد از تحقق این ایده جلوگیری کند. در نهایت اما اوپنهایمر پیروز شد.
او ارزش جمع آوری افراد از بخش های مختلف پروژه را در یک مکان و تشویق آنها به بحث در مورد کارشان و ترکیب ایده هایشان درک می کرد. بیت در این باره نوشت: «بسیار اوقات مشکل در یکی بحثهای این جلسات «یک دانشمند را در شاخهای کاملاً متفاوت از آزمایشگاه مجذوب میکند و او راهحلهای غیرمنتظرهای را ارائه میکند». این جلسات همچنین باعث تقویت روحیه در لس آلاموس شد و به عنوان یادآوری هفتگی بود که همه افراد در پروژه منهتن نقشی را ایفا می کردند. اجرا می کردند
اوپنهایمر حق داشت برای موجودیت آنها بجنگد. برد می گوید: “او وفاداری اعضای تیم را به دست آورد. اعضای تیم می توانستند ببینند که اوپنهایمر از آنها محافظت می کند و به آنها اجازه می دهد تا آزادانه همکاری کنند و صحبت کنند، که برای موفقیت پروژه ضروری بود.”
آنها شش روز در هفته کار می کردند، اما اوپنهایمر مطمئن شد که آنها فقط کار نمی کنند. در روزهای تعطیل آنها اسب سواری، کوه نوردی، اسکی، پیاده روی و برخی از زیباترین بازی های بسکتبال تمام دوران وجود داشت. اوپنهایمر به خاطر مهمانی هایش مشهور بود.
4- اوپنهایمر بازیگر
یک چیز دیگر وجود دارد که همه در جوایز اسکار می توانند قدردانی کنند و همه در خانه می توانند از آن الگوبرداری کنند: راهی که اوپنهایمر به یک رهبر تبدیل شد.
رودز می گوید: «اپنهایمر چیزی شبیه یک بازیگر بود. در واقع، رودز گفتوگوی فراموشنشدنی با بت در سال 1982 را به یاد میآورد. بیت میگوید قبل و بعد از جنگ، اما نه در طول جنگ، اوپنهایمر میتوانست رفتاری از خود نشان دهد که نابغهها را احمق نشان دهد. اوپنهایمر به یک شخص کاملاً متفاوت تبدیل شد و برای افرادی که شخصیت قبلی او را دیده بودند به قدری غیرقابل تشخیص شد که به نظر می رسید او نقش یک شخصیت سینمایی را بازی می کند. رودز می گوید: “او تصمیم گرفت تا بهترین مدیر آزمایشگاه باشد. این چیزی است که او در عمل تبدیل شد.”
۲۲۰۵۷