مسعود آذرفام؛ دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران*

 

آتش‌سوزی در کالیفرنیا، در نگاه نخست، یک فاجعهٔ طبیعی است، رخدادی که از دل طبیعت برمی‌خیزد و انسان را در برابر قدرت سرکش طبیعت به زانو در می‌آورد. اما وقتی این فاجعه در ترازوی تفسیرهای ایدئولوژیک قرار می‌گیرد و به ابزاری برای تسویه‌حساب‌های سیاسی بدل می‌شود مسئله دیگر نه طبیعت، که طبیعت ایدئولوژی است؛ طبیعتی که در آن، رنج دیگران ابزاری برای اثبات موضع، نمایش خشم یا تحکیم دشمنی است. 

 

رسانه‌های حکومتی ایران، که این آتش‌سوزی را بهانه‌ای برای بازنمایی قهر الهی و شماتت آمریکا یافته‌اند، در واقع پرده‌ای دیگر از نمایش دیرپای تقابل‌های ایدئولوژیک را به صحنه آورده‌اند. اما آیا چنین رویکردی چیزی را روشن می‌کند؟ یا برعکس، غباری بر حقیقت می‌افکند؟

 

در اینجا چیزی بیش از یک رویکرد سیاسی در کار است. این نگاه ریشه در نوعی تقلیل‌گرایی هستی‌شناختی اخلاقی دارد که جهان را به دو قطب خیر و شر، مظلوم و ظالم تقسیم می‌کند؛ و هر رخدادی حتی یک فاجعهٔ طبیعی باید در خدمت این دوگانه قرار گیرد. آتش سوزی کالیفرنیا در این چارچوب، دیگر یک حادثهٔ طبیعی نیست؛ بلکه موهبتی است که باید از آن برای اثبات موضع استفاده کرد.

 

شعله‌های آتش، در این روایت، نه ابزار ویرانی، که زبان عدالت کیهانی می‌شوند؛ زبانی که طبیعت از طریق آن علیه «ستمگران» سخن می‌گوید. اما این تفسیر، هرچند هیجان‌انگیز و در نگاه نخست قانع‌کننده برای مخاطبان هدف، در واقع چیزی جز تحریفِ حقیقت نیست. طبیعت، زبانی برای عدالت ندارد. آتش بی‌طرف است. و هر کوششی برای پیوند دادن آن به نظمی اخلاقی، چیزی جز تحمیل ایدئولوژی بر واقعیت نیست.

 

 

آنچه در این میان برجسته‌تر می‌شود شیوه‌ای است که رسانه‌های حکومتیِ ایران، در فرایند روایت این فاجعه به کار گرفته‌اند. آن‌ها، با ولع، جزئیات این آتش‌سوزی را دنبال می‌کنند، در حالی که بحران‌هایِ داخلی خود را به حاشیه می‌رانند.

 

این انتخاب، در نگاه نخست، ممکن است به دلیل جذابیت ذاتی خبرهای مربوط به کشوری چون آمریکا باشد، اما در عمقِ خود، چیزی فراتر از این است. این جابه‌جاییِ توجه از مسائل داخلی به فجایع بیرونی، به‌ویژه در کشوری که با بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی عمیقی دست و پنجه نرم می‌کند، نه تنها یک استراتژی رسانه‌ای، که یک ضرورت سیاسی است. پرداختن به دردهای دور راهی است برای گریز از مواجهه با دردهای نزدیک. آتشِ کالیفرنیا سایه‌ای بر آتش‌های خاموش‌نشده در خانه است.

 

تیتر اول همشهری

 

اما این همهٔ ماجرا نیست. موضع‌گیری رسمی رسانه‌های حکومتی و طرفداران آنها، در کنار بی‌اعتنایی به حقیقتِ انسانیِ رنج، نوعی دعوت به بی‌تفاوتی یا حتی شادی بر رنج دیگران را نیز در خود نهفته دارد. این دعوت هرچند ممکن است در ظاهر با استناد به تاریخچه‌ای از مظلومیت و بی‌عدالتی توجیه شود، در واقع نقض همان اصولی است که از آن دفاع می‌کند.

 

اگر ظلم به فلسطینی‌ها بهانه‌ای برای محکومیت جهانیان به دلیل بی‌تفاوتی است، چگونه می‌توان از دیگران انتظار همدلی داشت، وقتی خود در برابر رنج دشمن، نه تنها سکوت، که شادی می‌کنیم؟

 

این تناقض، نه یک خطای اخلاقی ساده، که شکافی در بنیان‌های استدلالی این نوع نگاه است. برای کسی که همواره از جهانیان انتظار عدالت و همدلی دارد رنج دیگران، حتی دشمنان، نمی‌تواند بی‌اهمیت یا سزاوار شماتت باشد.

 

کیهان: آتش لُس‌آنجلس، آهِ کودکان غزه است

 

اما شاید پرسش اصلی این باشد: چنین رویکردی چه چیزی به دست می‌آورد؟ آیا این نوع روایت‌سازی، که در آن رنج دیگران به ابزاری برای تحقیر و تسویه حساب بدل می‌شود، می‌تواند مخاطب را قانع کند؟ واقعیت این است که اکثر مردم ایران به این رویکرد بی‌اعتنا هستند. تجربهٔ زیستهٔ آنها، که پُر از بحران‌های حل‌نشده و وعده‌های برآورده‌نشده است، آنها را نسبت به چنین روایت‌هایی بی‌اعتماد کرده است.

 

آنها می‌دانند که فریاد بر سر فجایعِ دور، اغلب تلاشی است برای نادیده گرفتن فجایعِ نزدیک. آن‌ها می‌دانند که آتش‌های داخلی، اگرچه در سکوت رسانه‌ای می‌سوزند، اما واقعی‌تر و ملموس‌تر از آتش‌هایی‌اند که در آن‌سوی جهان زبانه می‌کشند.

 

در نهایت، آنچه باقی می‌ماند، نه تنها یک فاجعهٔ طبیعی، که پرسشی اخلاقی است: چگونه می‌توان در برابر رنج، به جای همدلی، شماتت را برگزید؟ و چگونه می‌توان از جهانیان انتظار همدلی داشت، وقتی خود، حتی در برابر دشمن، از آن دریغ می‌کنیم؟ این پرسش‌ها اگرچه پاسخ مشخصی ندارند، اما ما را به تأملی عمیق‌تر دعوت می‌کنند: تأملی بر مرزهای انسانیت، حتی در میانهٔ تقابل‌های ایدئولوژیک.

 

*منبع: پیج اینستاگرامی نویسنده

آیا ناپلئون  به قتل رسیده بود؟ مرگی مشکوک شبیه مرگ مایکل جکسون (فیلم)






logo-vid

منبع:عصرایران

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما