بازتاب آنلاین: این روزها با فرا رسیدن فصل انتخابات، محمود احمدی نژاد بار دیگر به صحنه بازگشته است. البته مشخص نیست صلاحیت وی تایید می شود یا خیر، اما تصاویری که رسانه های نزدیک به وی از میدان 72 نارمک (خانه پدری احمدی نژاد) یا حضورش در بین مردم (بازار تهران) منتشر کرده اند، حکایت از آن دارد که همچنان ادامه دارد. . فرقی نمی کند باید سمت ریاست قوه مجریه را بگیرد.

به همین بهانه مهدی تدینی فعال سیاسی در صفحه اینستاگرام تاریخ اندیشی در مطلبی با عنوان پروژه محمود در مورد مسیری که احمدی نژاد از سال 1984 از دولت های نهم، دهم و همچنین دولت های بعدی گذشت که در ادامه می خوانید:

شاید زنده ترین خاطره محمود در ذهن ما ایرانی ها زمزمه ها یا کاغذ پاره تحریم ها باشد: «هیچ تحریمی وجود ندارد». یا دختری که در زیرزمین خانه اش انرژی هسته ای تولید کرد… تصاویری هم در ذهن می ماند; مثل نگاه توبه‌آمیز آقای جوایی آملی به احمدی‌نژاد که توضیح می‌دهد هاله‌ای در سازمان ملل باز شده که او را در برگرفته است و در نهایت شاید شور و شوق فراوان احمدی‌نژاد از مردمی که در ورزشگاه زیر آفتاب یا زمستان جمع شده‌اند می‌پرسد. . سرد “ساعت چند اومدی اینجا؟” و سپس میان او و جمعیت، میان او و جمعیت طعنه‌آمیز رخ داد، ساعت به ساعت عقب‌نشینی می‌کرد تا مشخص شود که جمعیت ساعت‌ها منتظر او بوده‌اند، و ترفند مورد علاقه‌اش: “کی خسته است؟” و طبیعتا تنها گزینه مردم این است که بگویند «دشمن!» اما شبی که پرونده زیر بغلش بود و با شعار “بگو؟” می گویم؟» و آن نگاه تهدیدآمیز و بغض آمیز در مناظره با موسوی، کبریت را در ماده اشتعال آور جامعه انداخت تا به اهدافش برسد… «بچه های آقای هاشمی…»، «فرزندان آقای ناطق …”

پروژه جدید محمود فاقد این است

این خاطرات که برای برخی آرامش بخش و برای برخی دیگر نفرت انگیز است، نمای بیرونی زمان محمود است. صحنه ای آنقدر بحث برانگیز که اجازه نمی دهد به لایه های عمیق تر فکر کنیم. من می خواهم از این جنجال ها در این متن بگذرم و ببینم محمود چه بود و چه کرد اکنون که دوره محمود واقعاً به «تاریخ» تبدیل شده است. «پروژه محمود» چه بود اما در عین حال از اغراق پرهیز می کنم و فقط حقیقت را می گویم. درباره دولتمردی که با سرعتی غیرمنتظره شهرداری تهران را ترک کرد و آنجا سکوی پرشی به سمت ریاست جمهوری پیدا کرد.

محمود آمد تا یک جنبش اجتماعی و به عبارت دقیق تر، «جنبش ضد اجتماعی» ایجاد کند. دقیقا همان چیزی که اصولگرایان به آن نیاز داشتند اما نتوانستند ایجاد کنند. پیشینه داستان محمود از سال 76 شروع می شود. از سال 57 تا 1355 در جامعه ایران تغییراتی به وجود آمد. بخش جوان و مترقی جامعه تمایل زیادی به تغییر داشتند و از قضا جدی ترین نیروی انقلابی موجود نبودند. دولتمردان و سیاستمداران (که همگی وارثان انقلاب 57 بودند و در خلوص سال 57 از یکدیگر پیشی گرفتند)، اما در درون جامعه: جوان – دو نسل جدید که سعی کردند تمایز خود را با آن شهروند در راه نشان دهند، حداقل در آن نوع و ظاهر

پروژه جدید محمود فاقد این است

این نسل جوان زمانی پیروزی قاطعی را برای خاتمی به دست آورد که حتی خوشبین ترین اطرافیان خاتمی هم انتظار آن را نداشتند. یک سیب کوچک به دامان خاتمی و کارکنان اطرافش افتاده بود که حتی نتوانستند آن را کنترل و مدیریت کنند. باران شور خواستند، سیل آمد. این ریشه سوءتفاهم بزرگ اصلاح طلبان است که از همان روز اول نفهمیدند این رای «قرض» است. قرض گرفته شده است”؛ آنها خودشان آن را ایجاد نکردند. سرمایه خودشان نیست، اما جامعه این امید را به آنها بسته است و روزی می‌توانند این وام را پس بگیرند.

دو جناح سیاسی مشخص در سیاست ایران همسو شده اند (البته جا برای گروه های دیگر هم هست). نبود). آن جنبش اجتماعی قدیمی و مطلوب اصولگرایان که انقلاب 57 را رقم زد، متلاشی شده بود. چپ از ابتدا دشمن شد و جمهوری خواهان معتدل تر حتی قبل از چپ (بدون از دست دادن ارتباط خود با 57) از جنبش 57 جدا و حذف شدند. اکنون در اواسط دهه 70 جنبش جدیدی به وجود آمده بود و اتحاد نانوشته ای بین این جریان و گروهی از سیاستمداران که خود را اصلاح طلب می نامیدند شکل گرفت. از این به بعد یک چیز مسلم بود: یک نیروی اجتماعی قدرتمند وجود داشت که می توانست در هر انتخاباتی پیروز شود. رای خود را هم به کسانی داد که مدعی بودند گام به گام توان اصلاح و تحول را دارند. مشکل بزرگی برای اصولگرایان اصولگرا ایجاد شد. اصولگرایان از دست اصلاح طلبان عصبانی بودند و فکر می کردند که اصلاح طلبان گروهی فرصت طلب هستند که بر موج تغییر طلبی مردم آزاد شده سوار شده و حاضرند برای کسب کرسی به آرمان های قدیمی خود پشت کنند.

پروژه جدید محمود فاقد این است

هر سلاحی را فقط می توان با سلاحی مشابه آن خنثی کرد. سلاح اصلاح طلبان این بود که یک جنبش اجتماعی را آغاز کرده بودند، بنابراین برای خنثی کردن این جنبش نیاز به یک جنبش اجتماعی بود. این فلسفه ظهور احمدی نژاد بود. اما یک مشکل بزرگ وجود داشت! جنبش اجتماعی یک گیاه آپارتمانی یا گلخانه ای نیست که بتوان آن را در گلدان و در شرایط آزمایشگاهی ایجاد کرد. بنابراین محافظه کاران مجبور به استخدام لژیونرها برای انجام نوعی رفتار کنترل شده ضد محافظه کار هستند. محمود دقیقا همین لژیونر بود.

حیرت آور نبود اینکه محمود به همه نیروهای محافظه کار حمله کرد؟ از هاشمی و ناطق گرفته تا اصلاح طلبان، این کاری بود که یک اصولگرای سنتی نمی توانست انجام دهد، اما به پدیده ای نیاز بود که بتوان آن را «اصولگرای انقلابی» نامید. نهضت محمود شروع شد. تماشاگران محمود خواب بودند. محمود باید بیدارشان می کرد. طبقه متوسط ​​شهری، جامعه تحصیل کرده و بدنه بوروکرات همان نیرویی را تشکیل دادند که جنبش اصلاحات را به وجود آورد. پس محمود نمی توانست روی این اقشار حساب باز کند. در واقع این اقشار نه تنها مخاطب محمود نبودند، بلکه محمود آمده بود تا جلوی حرکت این اقشار را بگیرد (این همان چیزی است که در علوم سیاسی «بناپارتیسم» نامیده می شود). بدین ترتیب سفرهای استانی فوق العاده او آغاز شد.

پروژه جدید محمود فاقد این است

پدیده سفر استانی سابقه ای طولانی دارد و من معتقدم که حکومت اقبال (1336-1339) خاستگاه آن بوده است. هیئت دولت با حضور در مناطق مختلف آن استان به شهری می رفت و جلسات خود را برگزار می کرد، اما محمود سفر استانی را تبدیل به «کار روتین رئیس دولت» کرد و عملکردش شگفت انگیز بود. او به بیش از هزار شهر و شهر رفت. افرادی که فرصت ملاقات با مدیرعامل را نداشتند، رئیس جمهور را رو در رو می دیدند. بدین ترتیب قشر همیشه خفته، آن قشر غیرسیاسی را بیدار کرد; بیدار به معنای امیدوار و آماده برای «اقدام سیاسی» است.

در پایان چهار سال اول زندگی، محمود می توانست ادعا کند که جنبش اجتماعی خود را ایجاد کرده است. ریشه هشتاد و هشت اینجا بود; در دهه 1980 با کمک این «جنبش اجتماعی محمودی» باید «جنبش اجتماعی تحول آفرین» قبلی را شکست داد.

احمدی نژاد به این ترتیب «جنبش ضد» ایجاد کرد و وقتی در سال 1390 آخرین تکانه های 88 کم کم فروکش کرد و در غبار خوابید، طبیعی بود که می خواست به همه و به خصوص اصولگرایان بفهماند که او مالک است. و بنیانگذار این “این ضد جنبش شماست.” او اینجا بود نبود. محمود به یک معنا راست می گفت و از جهت دیگر غلط: راست می گفت چون «تنها او» می توانست چنین کاری بکند. این خارج از مسئولیت اصولگرایان بود. اما به همین دلیل می گفت که این همه غبارروبی و تخریب به برکت تبلیغات و حمایت لجستیکی اصولگرایان و چراغ سبز آنها میسر شد وگرنه می توانست فرماندار یک شهر کوچک باشد نه رئیس جمهور که برخی رسانه ها می گویند. امروز و شب از او دفاع کن

پروژه جدید محمود فاقد این است

مبارزه محمود برای استقلال محکوم به شکست بود. ماجرایی از دست رفته بود که نتیجه اش را دیدیم: محمود… بازمانده ضعیف جنبش انقلابی را رها کرد، در سال 92 پای صندوق رای رفت و پیروز شد. دوران محمود گذشت. ضد لرزه ای که او ساخت هم کار خودش را کرد و مثل مونوریل های گران قیمتش نیمه کاره ماند. محمود ساکت شد و فکر کرد. دیگری در مورد اسرائیل چیزی نگفت. گاهی می چرخید و برمی گشت. تا زمان بازگشت او نامزد می شود، اگرچه مانند دور قبل احتمالاً رد صلاحیت خواهد شد. مردی که نمی‌خواهد بپذیرد زمانش گذشته است، تسلیم نمی‌شود، اما شاید عجیب‌ترین چیز این است که محمود بدش نمی‌آید صدای همان جریان اصلاح‌طلبی باشد که زمانی نقش اصلی را در خاموش کردنش داشت، این بار یا در آینده . به هر حال چه در این مقام و چه در جایگاه قبلی، معتقدم دوران محمود گذشته است.

منبع:برترینها

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما