خراسان نوشت: سریال «بازنده» به کارگردانی امین حسین پور صبح دیروز به پایان رسید و سرانجام پرونده کودک ربایی مشخص شد. برخلاف دیگر سریال های معمایی و پلیسی نمایش خانگی یعنی سریال گردنزنی ساخته حسین پور، توانسته روایتی جذاب با گره های درگیرکننده در داستان داشته باشد و مورد توجه مخاطب قرار گیرد. بازیگران «بازنده» نیز در این سریال بازی موفقی داشتند و علیرضا کمالی در راس آن ها پس از تجربه خوب «پوست شیر» یک اثر موفق دیگر را به کارنامه خود اضافه کرد. به بهانه پایان «بازنده» نگاهی به نقاط قوت و ضعف سریال و پایان آن انداختیم.
داستان جالب
داستان «بازنده» با یک کودک ربایی مشکوک آغاز شد. روش سرقت کودک از خانواده ثروتمند و همه شواهد نشان می داد که آشنایان و برخی از اعضای خانواده در آن دخیل بوده اند. داستان این سریال برگرفته از رمان «زن همسایه» نوشته شاری لپنا است، این سریال همچنین سرنخ هایی از هویت آدم ربا و شرکای او به مخاطب می دهد، بنابراین داستان «بازنده» بسیار غیرقابل پیش بینی است. نبود اما روند روایی سریال به گونه ای پیش می رفت که مخاطبان در مورد پیش بینی های خود دچار تردید می شدند و سهم مظنونان در داستان کم و زیاد می شد، بنابراین داستان به طور کامل برای مخاطب لو نمی رفت. «بازنده» برای آن دسته از مخاطبانی که «زن همسایه» را نخوانده بودند و هیچ پیشینه ای از داستان آن نداشتند، هیجان انگیز و غافلگیرکننده بود. معمولاً پایان هر قسمت با یک اتفاق مهم و کنجکاو همراه بود که مخاطب را به تماشای قسمت بعدی ترغیب می کرد.
فضای بیرونی سریال + یک تناقض
سریال «بازنده» در قاب تصویر نیز هیجان، هیجان و تعلیق موجود در داستان را به مخاطب منتقل کرد. طراحی صحنه، نورپردازی سریال و لوکیشن ها با داستان مرموز سریال مناسب بود، به طوری که لوکیشن خانه های «ارغوان» و «کاوه»، کلانتری، مسافرخانه همگی فضایی غیر ایرانی را تداعی می کردند. ، که برای «بازنده» نقطه ضعفی محسوب نمی شود. و قابل قبول است، مشکل اینجاست که «حمید کیانی» از صدای اذان از بلندگوی یک مسجد به عنوان سرنخی برای نزدیک شدن به آدم ربا استفاده کرده است. وجود مسجد در مجاورت مسافرخانه و اذان با فضای غیر ایرانی سریال سازگاری نداشت.
درخشش علیرضا کمالی و سارا بهرامی
می توان گفت تقریبا همه بازیگران «بازنده» نقش خود را به خوبی ایفا کردند و انتخاب مناسبی برای نقش خود بودند، اما بازی علیرضا کمالی و سارا بهرامی خاص تر بود. کمالی نقش یک پلیس درونگرا را بازی می کرد که در زندگی شخصی خود یک بازنده محسوب می شود و یک پرونده شکست خورده را در کارنامه خود پشت سر گذاشته است. کمالی به طرز باورپذیری کارآگاه قدرتمند و باهوش داستان را به تصویر کشید و زمانی که نقش پدری داغدار و مردی تنها را برعهده گرفت، بازی چشمگیری داشت. سارا بهرامی نیز در نقش زنی افسرده که از بیماری روانی رنج می برد، موفق شد بازی ملموسی را ارائه کند و با برانگیختن ترحم مخاطب، او را تحت تاثیر شخصیت خود قرار دهد.
ضعف حوادث غیرمنطقی
ناگفته نماند که روایت داستان با اتفاقات غیر منطقی نیز همراه بود. در قسمت نهم سریال شاهد بودیم که پارسا دستیار حامد که رابطه اش با این کارآگاه شکراب تصمیم به خودنمایی و شکست حامد می گیرد تا خودش وارد عمل شود و فرهاد دیبا مظنون اصلی پرونده کودک ربایی را دستگیر کند. . این تصمیم زمانی که تمام تلاش های پلیس به نتیجه رسیده بود توجیه نشد. همچنین شکست «پارسا» در دستگیری «فرهاد» و کشتن او به این شکل نیز منطقا قابل قبول است. نبود. با توجه به اهمیت این قسمت از داستان، انتظارات از توضیح منطقی و باورپذیر این اتفاقات بیشتر بود.
هیجان و غافلگیری تا پایان سریال «بازنده» بالاخره با یک قسمت پر حادثه و سرنوشت همه شخصیت ها به پایان رسید. یکی پس از دیگری مشخص شد. بازی حدس و گمان و پیش بینی در مورد سازمان دهنده اصلی داستان در قسمت آخر ادامه داشت و تقریبا تا نیمه های سریال به پاسخ قطعی به این سوال که شخصیت اصلی کودک ربایی چیست، نداشتیم. «بازنده» در انتهای راه سورپرایزهایی برای مخاطب دارد. در نهایت تقریباً همه شخصیت های داستان حتی کارآگاه کیانی بنا به نام سریال «بازنده» از این بازی بیرون آمدند و سرنوشت غم انگیزی برایشان رقم زد، به جز یک نفر که تمام نقشه هایش درست پیش رفت. و توانست برنده اصلی باشد.
مائده کاشیان