“سرمایه” سالهاست که فقط یک سریال تلویزیونی نبوده است. بخشی از حافظه جمعی ما. از قاب تلویزیون گرفته تا لحظات واقعی خانواده ، مکانی برای خندیدن ، همدلی و حتی دلتنگی ایجاد کرده است. اما چه اتفاقی برای یک داستان ساده افتاد می تواند چنین ارتباط عاطفی با خانواده ها ایجاد کند؟
به گفته ایرنا ، سالها ، وقتی نام “سرمایه” به ذهن خطور می کند ، فقط یک سریال طنز به ذهن خطور نمی کند. مجموعه ای از شب های نوروز ، خنده های گسترده و مکالمات خانوادگی در اطراف یک تلویزیون روشن در پذیرش خانه ها زنده است. سریال که ممکن است ساده باشد ، اما چیزی داشت که این روزها در قاب تلویزیون از دست رفته است: یک دوره خانوادگی واقعی.
اما چرا مردم هنوز نمی خواهند به پایتخت پایان دهند؟ آیا این فقط به دلیل جذابیت داستان است یا شوخی های او؟ یا مسئله عمیق تری وجود دارد؟
وابستگی پنهان ؛ وقتی پایتخت نیست مردم به دنبال چه چیزی هستند؟
وقتی از مخاطبان در مورد دلتنگی خود برای پایتخت سؤال می کنید ، معمولاً اولین پاسخ ها کلیشه ای است: “خنده دار بود” ، “بازی ها خوب بودند” ، “داستان خانواده معمولی بود” … اما فقط کمی دقیق تر گوش دهید تا چیزی عمیق تر در این سریال پیدا کنید: آغوش خانواده گرم. سریال “سرمایه” نبود این فقط داستان را بیان می کند ؛ روایت این بود که با هم زندگی کنیم.
در نبود “پایتخت” ، مردم به دنبال چیزی هستند که این روزها در زندگی روزمره و حتی در سری سریال ها کمتر رایج باشد: حس تعلق. خانواده ای که می جنگند ، می خندند ، به یک بحران تبدیل می شوند ، اما در کنار هم می مانند.
چه چیزی خانواده “پایتخت” خانواده را حفظ کرده است؟
شوخی های سری “سرمایه” نوعی طنز است که برخلاف بسیاری از طنزهای سطحی ، مبتنی بر موقعیت های زندگی روزمره و خصوصیات واقع گرایانه است. به جای اینکه توسط شخصیت ها مورد تمسخر و تحقیر قرار بگیرند ، طنز “پایتخت” مبتنی بر این واقعیت بود که مخاطب خود را در اشتباهات ، سادگی و حتی شوخی ها پیدا می کند. این نوع شوخی ها باعث شده مخاطب احساس نزدیکی به شخصیت ها کند ، زیرا بسیاری از اشتباهات و موقعیت های زندگی واقعی نیز برای خودشان لمس می شدند.
یکی سایر عواملی که “سرمایه” در ذهن مخاطب باقی مانده است ، حضور بازیگران است. در سریال هایی که بازیگران یک خانواده یا گروهی تغییر می کنند ، ممکن است ارتباطات عاطفی به همان اندازه برقرار نشود. اما در پایتخت ، بازیگران کسانی بودند که در ابتدای داستان معرفی شدند و این احساس آشنایی و پایداری را در مخاطب ایجاد می کرد. در حقیقت ، تماشای این سریال مانند دیدن اعضای خانواده در هر روز بود. همان افرادی که ما هر سال مشتاقانه منتظر دیدن آنها هستیم ، در همان قالب ها و شخصیت ها.
در پایتخت ، خانواده به عنوان یک موجود پیچیده و چند بعدی انسانی نمایش داده شد. این سریال به زیبایی نشان داد که خانواده نه تنها یک فضای دوست داشتنی است ، بلکه حاوی تضادهای نسلی ، اختلاف نظرها و حتی بحران ها نیز است. اما با وجود این همه تفاوت ها و چالش ها ، پیام اصلی که از پایتخت به مخاطب منتقل شد این بود که خانواده مجبور بودند در کنار هم بمانند. این پیام به طور غیرمستقیم در طی وقایع و روابط پیچیده شخصیت ها به بیننده منتقل شد.
در نهایت ، “سرمایه” مستقیماً مستقیماً به ارزشهای اخلاقی و اجتماعی اشاره نمی کرد ، بلکه مفاهیمی مانند صداقت ، احترام به بزرگان ، مسئولیت و مسئولیت مهر مادر در لایه های پایین داستان جریان داشت. این مقادیر نه به عنوان یک شعار و گرامری ، بلکه از طریق رفتارها و انتخاب شخصیت ها نشان داده شدند و به همین دلیل پیام های آن خستگی و تکرار باقی مانده است. سرانجام ، پایتخت نه تنها به عنوان یک سریال طنز ، بلکه به عنوان یک روایت اجتماعی از زندگی واقعی و ارزش های انسانی نیز ثبت می شود.
سازندگان آینده کجا هستند؟
اگرچه پایتخت محبوب ترین نمونه بود ، تنها تلاش موفق برای نشان دادن سبک زندگی جمعی در این سریال. نبودبشر آثاری مانند “وضعیت سفید” با روایت دلتنگی از سالهای جنگ و خانواده های خانه مادربزرگ ، “شمعدان” بر استرس زا و در عین حال وابسته به دو خانواده یا حتی “خانه” بود که تمام تلاش های خود را برای کشف و بازسازی همان دایره مفقود شده است.
اما چرا این تلاشها ادامه نداد؟ چرا سبک “سریال دوره ای” امروز تقریباً منقرض شده و جایگزین ملودرام اغراق آمیز ، روابط سطحی یا ماجراهای مجرد می شود؟ پاسخ باید در لایه های عمیق تر سیاست و نگرش رسانه ای جستجو شود.
نقش رسانه های ملی در احیای سبک زندگی انبوه
رسانه ها ، به ویژه تلویزیون ، هنوز مکانی در فرهنگ ایرانی دارند که می تواند برای بازآفرینی “لحظه های خانوادگی” استفاده شود. برخلاف تصور رایج مبنی بر اینکه تلویزیون یک رسانه رسانه ای است ، تجربیاتی مانند پایتخت ثابت کرد که تلویزیون هنوز این قدرت را دارد که همه اعضای خانواده را در یک روایت مشترک قرار دهد.
اما این قدرت نه تنها در ابزار و در چشم است. دیدگاه رسانه ها باید براساس این عقیده باشد که:
_ خانواده هسته اصلی فرهنگ ایرانی و اسلامی است
_ خانواده ، باید متنوع ، واقع بینانه و در عین حال الهام بخش باشد
_darma فقط فیزیکی نیست ؛ نوعی همدلی فرهنگی و مکالمه است
در سالهای اخیر ، رسانه های ملی تمرکز بیشتری را روی سریال های مرسوم ، پلیس یا ماجراجویی متمرکز کرده اند و این واقعیت را نادیده گرفته اند که مخاطبان امروز – به ویژه خانواده ایرانی – بیشتر به دنبال “روایت خود” هستند ، نه روایت های یک طبقه خاص یا داستانهای گنگ و برش.
سریال خانوادگی ، نه فقط سرگرمی ؛ تولید مثل سبک زندگی
هنگامی که یک سریال لحظات غذا خوردن ، اختلاف نظر ، نگرانی از افزایش رابطه کودک یا والدین و فرزند را نشان می دهد ، فراتر از یک داستان سرگرم کننده است. این سریال یک سبک زندگی ، ارزش ، مدل و از همه مهمتر ، زبان مکالمه را در خانواده ها ایجاد می کند.
اگر رسانه های ملی بتوانند نقش خود را در احیای سبک زندگی جمعی به درستی درک کنند ، می تواند داستانهایی بسازد که خانواده را نه در سطح شعارها بلکه در اعماق زندگی روزمره نشان می دهد. به جای به تصویر کشیدن شخصیت ها در جهان فردی و به طور جداگانه ، روابط بین نسل ها را به عنوان بخش اصلی هویت ایرانی نشان می دهد.
جایی که گفت و گو بین پدر و فرزند ، اختلاف نظر بین خواهران و برادران یا نقش پدربزرگ و مادربزرگ ، بخشی از پیشرفت داستان می شود ، نه فقط یک حاشیه. چنین روایتی به جای اینکه مخاطب را از زندگی ناامید می کند یا از فاصله گرفتن از خیالات غیرواقعی ناامید می شود ، تصویری واقعی از زندگی ارائه می دهد: زندگی با همه سختی ها ، اما پر از امید و همبستگی خانواده.
در این خانواده تضادها و مشکلات وجود دارد ، اما عشق و همراهی وجود دارد. دیگر نیازی به گفتن ارزشهای مستقیم خانواده نیست ، زیرا این ارزش ها خود را در رفتار شخصیت ها ، انتخاب ها و سبک زندگی آنها نشان می دهند. دقیقاً همانطور که در “پایتخت” دیدیم ؛ نه از طریق شعار ، بلکه با نشان دادن لحظات خنده ، عصبانیت ، تلاطم و در نهایت بازگشت به یکدیگر. این نوعی روایتی است که می تواند خانواده ها را به هم برگرداند و تلویزیون خود را به خود جلب کند.
بازسازی دوره ای ؛ مسئولیت نسل بعدی سریال شناسان
برای اینکه رسانه های ملی بتوانند خانواده ها را به تلویزیون برگردانند ، باید از دو مسیر اساسی عبور کند: اول ، بازسازی اعتماد مخاطب به روایاتی که از قلب زندگی بومی و واقعی ناشی می شود. روایاتی که او را ساده لوحانه نمی دانند ، با پیام های گل تحقیر نمی شوند ، اما با صداقت و احترام ، نشان دهنده تجربه زندگی در خانواده ایرانی است.
دوم ، آموزش نسل جدیدی از نویسندگان و کارگردانانی است که نگرانی های آنها نه تنها ساخت سریال است ، بلکه نگرانی عمیق تری نسبت به همدلی خانواده ، پیوندهای عاطفی و تغییر سبک زندگی دارند. موفقیت در این مسیر نه تنها با تکنیک حاصل می شود بلکه به حساسیت فرهنگی و اجتماعی نیز نیاز دارد.
سرانجام ، اگر رسانه های ملی بتوانند با بازگشت به “خانواده به عنوان مخاطب اصلی” ، عمیق ، صمیمی ، پر از روایت های بیولوژیکی و آشنا تولید کنند ، ممکن است یک سریال ایجاد شود که نه تنها برای خنده ، بلکه برای کنار هم بودن ، دیدن و صحبت کردن ایجاد شده است. درست مانند شبهایی که پایتخت نه تنها در تلویزیون بلکه در قلب خانه ها بود.