در یکی یکی از سکانس های بالا و بالا از سریال “پایتخت” ، بحث و جدال بین Bestash و Naqi ، فقط یک اختلاف خانوادگی نیست بلکه عمیق ترین شکاف بین دو نسل است. این سکانس نه به دنبال قهرمانی بود و نه ضد هرو. در عوض ، این یک تصویر واقع بینانه از انسانها با زخم های پنهان ، خرابی همهجانبه و عصبانیت انباشته نشان می داد.
از یک طرف ، “Behtash” نمادی از نسلی است که خود را به تنهایی و احمق در بین رویاهای فروپاشی و احساس فریب می بیند. نسلی که تحت بار وعده های ناخودآگاه است و فشار موفقیت دائماً با این سؤال درگیر است ، “این یک مشکل برای من یا همه بود؟” از طرف دیگر ، نقی نمایانگر نسل قدیمی تر است که خود را قربانی فداکاری می داند ، اما هرگز یاد نگرفته است که به شکست های خود اعتراف کند و فقط سعی می کند خود را به زبان قربانی نجیب توجیه کند.
این سکانس بازتابی از بحران هویت ، تقسیمات عاطفی و سوء تفاهم های نسلی است. و فراتر از آن ، این نمایانگر خانواده هایی است که سالها ساکت هستند و از گفتگوی واقعی دور هستند.
گاهی اوقات یک مکالمه خانوادگی ساده به آینه ای تبدیل می شود که نشان دهنده شکاف های نسلی ، ناامیدی انباشته و زخم های عمیق روابط است. در همان بخش از این سریال ، ما یک رویکرد عاطفی و در عین حال متفکرانه بین دو نسل دیدیم. رویارویی که ریشه در تفاوت های طعم و مزه نداشت ، بلکه در سالهای سکوت ، پنهانکاری و سوء مدیریت بود.
یکی یکی از شخصیت ها جوانی است که خود را قربانی وعده هایی می داند که هرگز تحقق نیافته است. نسل بین آرزوهای فروپاشی و فشار موفقیت به دنبال معنای واقعی “بودن” است. در عوض ، یک پدر در -law وجود دارد که همه چیز را قربانی کرده است ، اما هرگز فرصتی برای ابراز خستگی یا پذیرش نداشته است.
این صحنه ممکن است فقط برای برخی درگیری عاطفی بوده باشد ، اما در واقع قادر به فعال کردن مکالمه خاموش در بسیاری از خانه ها بود. گفتگو در مورد نقش ها ، انتظارات و رنج هایی که معمولاً گفته نمی شود.
به دنبال همین داستان ، با رضا تابر ، که در زیر خواند ، بحث کردیم.
به نظر شما چه دنباله ای از جنگ بین نقی و بهترین توجه او را ایجاد کرده است؟
پس از مدتها ، تلویزیون به یک جعبه بی فایده در گوشه و کنار خانه ها تبدیل شده بود ، به دلیل ضرورت ، این فرصت دوباره به تولید کننده سریال سرمایه داده شد. با حضور چهره ها ، این سریال توانست از ظرفیت های نهفته تلویزیون استفاده کند و دوباره با مردم ارتباط برقرار کند.
با توجه به حضور افرادی مانند Mohsen Tonabandeh ، آن حساسیت های هنری در این سریال گنجانده شده است و این باعث شده است تا کیفیت بالاتری داشته باشد. مردم همچنین از آن استقبال کردند ، به ویژه در این دوره که تلویزیون رویکرد یک راه و کاملاً مذهبی داشت. این سری باید به طور جداگانه ارزیابی شود زیرا با بقیه برنامه های تلویزیونی متفاوت است.
فصل ششم سه سال پیش ، سال 2 بود. همان فاصله بین دو فصل نشان می دهد که مدیران تلویزیون ایرانی در این مدت به نوعی خود و فرهنگ عمومی مردم را مورد اصابت قرار داده اند. اما اکنون که فصل جدید پخش شده است ، مشخص شده است که مردم نه تنها در صورت دریافت محتوای حق و به موقع ، مشکلی ندارند بلکه از آن استقبال می کنند.
در ماه های اخیر ، بیشتر تولید تلویزیون کاملاً یک جانبه ، جناح و بسیار مذهبی بوده است. اما سرمایه یک استثنا برای این روند است و باید جداگانه در مورد آن صحبت کرد. شما حتی باید به شخصی که اجازه این مجموعه را داده است تبریک بگویید. ما در حال حاضر هیچ ارتباطی با بقیه تلویزیون نداریم ، اما ما در مورد “پایتخت” صحبت می کنیم. یک چیز نسبتاً فرخنده که بیش از یک دهه دارد.
شخصاً تنها فصلی که دنبال کردم فصل پنجم بود. من فکر می کنم این یک فصل خوب بود ، جدی بود و ارزش های خاص خود را داشت. اما اکنون فصل هفتم ، به ویژه در دو یا سه شب ، بسیار مورد توجه قرار گرفته است و مردم آن را دوست داشته اند.
مردم در سینما و تلویزیون باید بتوانند خود را در آثار ببینند و بازتابی از واقعیت های زندگی خود پیدا کنند. این همان چیزی است که در آن وجود دارد یکی این از سری سری های اخیر اتفاق افتاد. مردم توانستند خود و مسائل خود را در آن پیدا کنند.
منظورتان این است که آن دنباله به نوعی بر حقیقت جامعه منعکس شده است؟
بله ، دقیقاً باید بگویم که آنچه در شب گذشته پخش شد ، نشان دهنده حقیقت مردم و مشکلات واقعی آنها است. این یک استقبال شدید بود زیرا شکاف عمیقی بین نسل ها وجود داشت که هیچ ارتباطی با سنت ، مدرنیته یا مضامین دیگر ندارند. این شکاف به دلیل مشکلات اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی است که بخشی از آن به عملکرد رسانه های ملی باز می گردد. در آن سکانس خاص ، این شکاف در یک قالب واقعی و واقع بینانه قابل مشاهده بود و مردم آن را احساس می کردند.
دنباله مبارزه بین نقی و سریال های تلویزیونی “پایتخت” واکنش های زیادی را ایجاد کرده است و تقریباً همه در مورد آن صحبت می کنند. فکر می کنید چرا این صحنه بسیار محبوب بود؟
زیرا در آن صحنه ، یک رویارویی جدی بین دو نسل شکل گرفت. نسلی که سالهاست بر آن تسلط دارد و کاملاً یک جانبه مسیر جامعه را تعیین کرده است ، و نسلی جوان که به توصیه ها نرسیده است و اکنون در بن بست است. این سکانس نقطه طلایی سریال بود. جایی که مرد جوان فرصتی برای اعتراض داشت.
چه پیامی در این اعتراض نهفته است؟
مرد جوان این نسل ، که در روایت سریال به یک میمون تبدیل شده است ، صریحاً به نسل قبلی می گوید: “پاسگاه ها و سبک های زندگی شما برای من تعریف نکرده اید.” برعکس ، نسل قبلی از خود دفاع می کند و می گوید: “این بود که ما زندگی می کردیم.” این برخورد ، برای اولین بار ، حقیقت گذشته و حال را در قاب تلویزیون نشان داد.
آیا این دنباله بازتاب واقعیت جامعه امروز است؟
این دقیقاً همان است. مردم باید خود و مسائل خود را در آینه تلویزیون ببینند. اگر به عنوان یک مسئول اصرار دارید ، بین رسانه ها و جامعه شکاف عمیقی وجود دارد. اما در این لحظه خاص ، توسط هنرمند تیم سریال ، قطعه ای از واقعیت تلخ جامعه به تصویر کشیده شد و به هر حال ، هوما نمادی از محافظه کاران است که نمی خواهند نسل جدید صحبت کنند. او به مرد جوان گفت: “من به شما اجازه حمله نمی دهم” ، اما در قلب آن واکنش ، یک واقعیت وجود داشت: ترس از تغییر. او نماینده همان دیدگاه رسمی و رسمی است که هنوز در تلاش برای سرکوب نسل جوان است.
آن پسر جوان نیز نمادی از آینده است که از بین رفته است. آینده ای که با فرمت استعاری به یک میمون تبدیل شده است. این دقیقاً نقد سازه هایی است که مانع از رشد این نسل شده اند. تلویزیون ، همانطور که یکی از همان ساختارها ، این دنباله خود بی سابقه است.
دوران انتقاد در بسته بندی است. رویدادهای امروز بسیار سریعتر و عمیق تر از آنچه در مورد آن صحبت می شود است. جای تعجب است که چنین صحنه ای از تلویزیون رسمی ایران پخش شده است.
نکته این است که چگونه تلویزیون مجاز به پخش چنین سریال است؟ که در مورد جایی که یکی دلایل توقیف فیلم “برادران لیلا” چیست؟
این سکانس دختر سیلی به پدر در برادران لیلا شبیه به اعتراض جوان به نسل قبلی است. مردم همچنین می دیدند که وقتی آینده ای برای نسلی ساخته نشود ، نسل جوان واکنش نشان می دهد. آن سیلی ، سیلی به پدر نبود؛ ؛ سیلی چرخه ای از تصمیمات اشتباه بود. این سیلی برای خودمان بود ، بی احترامی.
برخی می گویند این سکانس نسبت به افراد مسن بی احترامی است. نظر شما چیست؟
نه ، اینطور نیست احترام به معنای زمانی است که بزرگان در جای خود ایستاده اند. بزرگتر بودن به خودی خود یک امتیاز دائمی نیست. هنگامی که نسل قبلی نتایج تصمیمات خود را قبول نمی کند ، احترام کاهش می یابد. در مقابل ، نسل جوان باید جای خود را بشناسد. ما در اینجا یک لحظه اجتماعی را تحلیل می کنیم ، نه توجیهی برای بی احترامی.
به نظر من ، این سکانس به عنوان آینه عمل می کرد. آینه ای که منعکس کننده واقعیت های فرهنگی ، اجتماعی و حتی سیاسی ایران بود. نسل قدیمی ، نسل جدید ، تضادهای بین آنها و شکاف ایجاد شده توسط سالها سیاست اشتباه ، همه در یک لحظه ظاهر شد. این صدای نسل جوان است که می گوید ، “روشهای شما شکست خورده است ، بنابراین بگذارید من راه خود را ادامه دهم.”
این سریال لحنی طنز و طنز دارد ، اما در عین حال یک واقعیت مهم را بیان می کند. حقیقت شکاف عمیق بین نسل ها و طبقات اجتماعی در ایران. این شکاف چیزی است که مردم با گوشت و پوست خود احساس می کنند و وقتی با یک اثر هنری روبرو می شوند ، پاسخ مثبت می دهند.
آیا این بدان معنی است که افراد به دلیل بازتاب حقیقت با این سریال ارتباط برقرار می کنند؟
وقتی مردم احساس می کنند که تأثیر دارند ، با آنها صادق هستند. هنگامی که این سریال شجاعت مقابله با واقعیت را دارد و از اعتراض یک نسل نمی ترسد ، مردم نه تنها این کار را انجام می دهند بلکه از آن پشتیبانی می کنند. حقیقت همیشه مخاطب دارد.
من به عنوان کسی که سالها در این زمینه کار می کند ، من عاشق سریال پایتخت بودم و با علاقه دنبال کردم. این نشان می دهد که این مجموعه کار خود را به درستی انجام داده و در انتقال پیام موفق بوده است.
در عوض ، این به آینه ای از جامعه امروز ایران تبدیل شده است. از تضاد نسل ها تا سکوت نهادهای رسمی و از بحران هویت گرفته تا عدم توانایی در پاسخ به نیازهای نسل جدید. همه اینها با فرمت طنز آمیز اما عمیق و هوشمندانه بیان شده است.
شما باید از چنین لحظاتی قدردانی کنید. این چیزی نیست که باید در تلویزیون ایرانی دیده شود که نزدیک به واقعیت است و مردم آن را جدی می گیرند.