نقد و بررسی سکانس جنجالی پایتخت ۷ که حسابی وایرال شد

رضا سیمی در روزنامه ایرانی نوشت: اگرچه سریال پایتخت ساخته شده و در ژانر کمدی می خندد ، اما لحظه ها و تراژدی های غم انگیز وجود ندارد. دنباله نهایی قسمت 19 فصل هفتم پایتخت ، شواهدی از این ادعا است. البته این فصل و فصل های قبل نیز دنباله هایی را دیدیم که به جای لبخند ، گلو را فشار می دهند.

یکی یکی از مهمترین این سکانس ها ، که به یاد مخاطب زنده مانده بود ، درد قبر مادرش در فصل سوم پایتخت بود که هر بار که تماشا می کنید تازه است. دنباله ای که درد فردی را روایت می کند ، اما در دنباله نهایی قسمت اخیر پایتخت ، روایت یک درد جمعی را می بینیم. واکنش به این سکانس هم بالا و هم در یک روایت دوگانه بود.

در حقیقت ، مخاطب در مواجهه با این سکانس یا پشت یا پشت ایستاده بود. برخی از آنها حق را به نقی می دادند و معتقد بودند که رفتار او سخت و توهین آمیز است ، و غرور ناقی شکسته شد و نمونه ای از بی احترامی به بیشتر. دیگران با آموزش او دلسوز بودند و با او فکر می کردند. به خصوص نسل جوان ، که معتقد بودند باتاش نماینده نسل سوخته خود است ، که قربانی نابلادی بوده است و من می دانم که افراد مسن به دلیل جهل یا آموزش آنها آسیب دیده و آسیب دیده اند.

به نظر می رسد که بحث و جدال بین نقی و آموزش نیز به بحث و گفتگو بین مخاطب تبدیل شد تا در دفاع از این مبارزه در مقابل طرف مقابل بایستد. از این نظر ، این سکانس می تواند به عنوان نمادی از تفاوت و تضاد نسل به تصویر کشیده شده در یک اختلاف خانواده تلقی شود. دنباله ای که فرصتی آشنا برای خانواده های ایرانی و بازتاب یک تجربه جمعی است.

در بسیاری از خانواده های ایرانی ، این یک بحث و جدال کلامی و کلامی بین والدین و فرزندانشان یا بین نسل قدیمی و جدید است و به همین دلیل ، این سکانس با همه تلخی و غم و اندوه دلخراش بود. اما به نظر می رسد که تجزیه و تحلیل این اختلاف باید در سطح بالاتری از خانواده قرار گیرد و همانطور که جامعه شناسان می گویند ، آنها از منظر ساختاری به آن نگاه می کنند. از این منظر ، هیچ یک از آنها مقصر نیستند زیرا بی گناه نیستند. آنها هم محصول ناکارآمدی و هم بی عدالتی اجتماعی هستند که باعث می شود افراد به درستی زندگی کنند.

به گفته آدرنو ، زندگی بد نمی تواند خوب باشد. واقعیت این است که اگرچه ناقی و شما فریاد می زنید ، اما آنها یک درد شایع فریاد می زنند. خشم ناشی از رنج اشراف و متجاوز. این مربوط به حقیقت نیست ، این یک حقیقت تلخ و تلخ است که نشان دهنده دشواری زندگی در روز سخت است. او درست بود که می گفت که نقی درست بود. نقی نتوانست خود و خانواده خود را با خواسته های خود در فاجعه زمان و غم و اندوه این زمان تراز کند.

او قربانی فاجعه زندگی بود. تراژدی به این معنا که ناصر طاهاوای می گوید: “این فاجعه توسط افراد تسلیم شده ، سازندگان فاجعه ای که برای زندگی می جنگند ، ساخته نشده است ، اما نیروی آنها به زندگی نمی رسد.” از طرف دیگر ، او بدبختی نمی گوید. اگرچه یک زبان تیز دارد ، اما تلخی آن یکی از واقعیت های تلخ واقعیت های شبه است که مربوط به زندگی انسان است. وقتی صحبت از زندگی عادی می شود ، آنها به نبرد می روند و آن را مقصر می دانند و چقدر تلخ است و وقتی کسی با کسانی که عزیز هستند می جنگد. کسانی که بعضی اوقات فرصتی برای سوزاندن و قربانی کردن شخص دیگری برای فداکاری های خود دارند. آنها می خواهند زندگی بهتری بسازند ، اما در جای دیگری زندگی می کنند. آنها می خواستند به اندازه کافی باشند ، اما آنها احساس ناکافی کردند … گله آنها از نفرت نبود اما متوجه شد که سینه انباشته شده است.

راستش ، من دوست دارم زحمت بکشم ، و هر دو رنج رنج یکی شرم آور و یکی شاکی این سکانس ، سکوی قهرمانی کسی ، نبود ، تصویری از مردم قربانی شده در جامعه ای بود که باعث می شد زخم های آنها زخم ها را جبران کند. هیچ یک از برندگان این نبرد بازنده یکی نبودند. نبرد دشوار زندگی.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما