در به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما
از ته ØØÙ„ چون خم سربسته ØØر جوشیم
در در آن Ù…ØØاب ابرو نیست
از دعاگویان آن ØµØ¨Ø Ø¨Ù†Ø§Ú¯ÙˆØ´ÛŒÙ… ما
از نسیمی می شود بنیاد ما زیر و زبر
بØرهستی را باب خانه بر دوشیم ما
رزق ما از شهد چون زنبور غیر از نیش نیست
ورنه این میخانه را صهبای ما
از دل روشن رگ خواب جهان در دست ماست
در به ظاهر همچو چشم وار Ù…
نعل وارونی بود خمیازه آغوش ما
ورنه همچون موج با Øریا هم
AU©Ø±
چشم تا بر هم زنی، خواب ٠راموشیم ما