در عرصه خارجی، تندروی خود را در جنگطلبی عریان و مقابله با رفع تحریم و عادیسازی روابط خارجی کشور نشان داده است. تندروها در ظاهر حرف مطلوبی میزنند که بر اساس شعارهایی اساسی و ریشهدار بنا شده، اما در این زمان، دیگر امکان عملی کردن آنها وجود ندارد.
محسن صالحیخواه در فرارو نوشت: امنیت ملی تعریفی به نسبت جدید و متعلق به عصر دولت – ملت است. عصری که مرزهای جغرافیایی تعیینکننده حدود زندگی یک ملت و حوزه اقتدار قانونی دولت محسوب میشوند. با تغییر سبک زندگی، پیشرفت در ارتباطات و برداشته شدن مرزهای ارتباطی، این مهفوم اهمیتی دوچندان پیدا میکند. یکی از اقتضائات عصر دولت – ملت این است که دولت (به معنی عام کلمه، نه قوه مجریه) قبل از هر چیز نسبت به ملتِ خود مسئولیت دارد نه دیگران. اولویت مسئولیت در قبال ملت خود، نافی مسئولیت اخلاقی نسبت به امور دیگر و بیتفاوتی به رویدادهای جهان نیست. معنایش این است که باید منافع ملی، امنیت ملی و مصلحت کشور را همیشه به عنوان تنها انتخاب در نظر گرفت.
در حال حاضر با پدیدهای روبهرو هستیم که در ظاهر، آرمانها را مطالبه میکند، اما در باطن، در مسیری ضد امنیت ملی پیش میرود. حرکت آنها را میتوان در دو عرصه داخلی و خارجی به وضوح رصد کرد. در هر دو عرصه از پشتیبانی توده مردم محروم هستند، اما تا آن اندازه توان دارند که ایجاد نارضایتی یا هزینهسازی کنند. در عرصه داخلی، تمام تلاش خود را به کار میگیرند که مسیر هر گونه گشایش سیاسی و اجتماعی را مسدود کنند. اگر بحث رفع فیلترینگ باشد، تمام تلاش خود را به کار میگیرند که در برابر آن کارشکنی کنند؛ چه در رسانه و چه در کف خیابان حتی اگر تعدادشان از انگشتان دو دست تجاوز نکند.
این که پشت پرده چه کسانی منافعی دارند که هزینه اقدامات سایبری را تامین میکنند یا حتی بر احساسات این جماعت سوار میشوند تا خود را حفظ کنند، برای ما مشخص نیست. اما این برای ما مشخص است که این حرفها در جامعه خریدار ندارد و آنها صرفاً مسیر گشایشها را سخت میکنند و اگر موفق به توقف این حرکت شوند، بر حجم نارضایتی انباشته در کشور میافزایند. گاهی با پیادهنظامشان که همکلام میشویم، میگویند آیا دغدغه مردم ما فیلترینگ است؟ باید گفت بله؛ اول به خاطر این که حقی از مردم سلب شده و این به خودی خود مسئلهساز است. دوم به این خاطر که در این وضعیت بغرنج اقتصادی یک هزینه اضافه به مردم تحمیل شده که هر چه فکر میکنند، منطق آن را نمیفهمند؛ بنابراین بخشی از دغدغههایشان را شکل میدهد. این الگو را به بسیاری از مسائل و مشکلات میتوان تعمیم داد.
مسئله از جایی سختتر میشود که این جمع تندرو با استفاده از ابزار قانون به میدان آمدند و منتقدان قوانینِ خودنوشتهشان را ضدقانون مینامند. حاکمیت قانون را تبدیل به حاکمیت به وسیله قانون میکنند. مثلاً زمانی که جلوی ابلاغ قانون حادثهساز عفاف و حجاب گرفته میشود، برچسب ضدیت با قانون را به منتقدان میزنند، اما به این مسئله نمیپردازند که هر چه در مجلس تصویب شد، رسماً قانون است، اما حتما قابلیت اجرا ندارد. چرا قانون به این وضع افتاده؟ چون ارتباطی با بطن، خواستهها، شاخصها و فرهنگ عموم مردم ندارد. قانونی که اگر اجرا شود، میلیونها زن و مرد را قانونشکن قلمداد میکند، هر چه باشد قانون نیست. اما توضیحش برای آنهایی که روی کرسی قانونگذاری تکیه زدند سخت است که شما به دلایل مختلف نماینده بخش اندکی از جامعه هستید و صرفاً از نگاه خود – که نگاهی بسیار تند در امور سیاسی و اجتماعی است – قانون را انشاء میکنید. اگر وقایع و شرایط کشور را در یک تصویر بزرگ ببینیم، هر چه از حجم نارضایتیهای انباشته که با یک نیشتر سر باز میکند کم شود، امنیت ملی کمتر به مخاطره میافتد.
در عرصه خارجی، تندروی خود را در جنگطلبی عریان و مقابله با رفع تحریم و عادیسازی روابط خارجی کشور نشان داده است. تندروها در ظاهر حرف مطلوبی میزنند که بر اساس شعارهایی اساسی و ریشهدار بنا شده، اما در این زمان، دیگر امکان عملی کردن آنها وجود ندارد. مقامات کشور به هر دلیلی تصمیم گرفتند زنجیره برخوردهای پینگ پونگی میان ایران و اسرائیل را قطع کنند. این تصویر را هم اگر کلان ببینیم، آنها طی ۱۵ ماه گذشته منافع و سران نظامی ایران را هدف قرار دادند که اوج آن تا مقطعی حمله به کنسولگری و سپس ترور اسماعیل هنیه – نه به خاطر هنیه بودنش بلکه به خاطر این که ترور در ایران رخ داد و او مهمان رسمی دولت جمهوری اسلامی محسوب میشد – بود. ایران نیز دو بار طی عملیات وعده صادق ۱ و ۲ به خاک اسرائیل حمله کرد و رژیم تلآویو نیز اولین حمله رسمی خود به خاک ایران را در آبان ماه انجام داد.
در این شرایط، عدهای که بیشتر در فضای سایبر هستند و حاضران تجمعات آنان نیز از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمیکند، به صورت علنی بر طبل جنگ میکوبند. مطالبهشان وعده صادق ۳ و دلیل مطالبهشان آن طور که میگویند، حفاظت از تمامیت ارضی ایران است، اما عملاً در پازل جریانی ضدامنیتی قرار گرفتند. دست برتر دشمن در فناوری و نگاهی به تجربه وضعیت سوریه پسااسد، یمن، لبنان و نوار غزه نشان میدهد نباید به جنگی ورود کنیم که امنیت و منافع ملی ایران را به خطر میاندازند.
بعضی تئوریسینهای این جریان که از قضا استاد دانشگاه هستند، تلاش در جا انداختن این مفهوم دارند که ما در جنگ هستیم. در حالی که ایران به هر دلیلی در جنگ نیست و نباید باشد. اتفاقاً پس از قطع این زنجیره برخوردهای پینگپونگی مستقیم، روند درگیری مستقیم دو طرف که تا سطح خطرناکی بالا رفته بود، متوقف شد. میشود به این وضعیت گفت سازش، وادادگی یا هر برچسب دیگری به آن اطلاق کرد که بار منفی داشته باشد. اما حقیقت این است ادامه برخی سیاستهای پیشین که بخشی از آنها به تامین امنیت ملی منجر میشد، با تغییر صحنه منطقه به امری ضدامنیتی تبدیل شده و نیاز به بازنگری دارد. اسمش را سازش بگذاریم یا نه، تفاوتی در اصل ماجرا به وجود نمیآورد.
منبع:عصرایران