bato-adv

کوکب پرنیان (حدود 1300-1363) اولین گوینده زن رادیو بود که از همان سالهای تأسیس رادیو به این رادیو پیوست.

به گزارش بازتاب آنلاین، رادیو در چهار اردیبهشت ماه او در سال 1319 در ایران به دنیا آمد و چهار سال بعد اولین گوینده زن به آن پیوست. لازم به ذکر است پرنیان در مقطعی قبل از روشنک گوینده برنامه معروف «گل های رنگارنگ» نیز بود. از هر طرف در آبان ۱۳۴۹ یکی خبرنگاران مجله “جوانان مروز” با اطلاع از وی که در این زمان بازنشسته شده و در خانه مانده بود، وی را برای گفتگو به دفتر مجله دعوت کردند. آنچه در ادامه می خوانید خاطرات پرنیان از زبان خودش از نحوه ورودش به صداوسیما است که برای خبرنگاران مجله توضیح داد.

زنان و گویندگان؟

سال 1323 بود. شنیدم رادیو جوان ما به یک گوینده خانم نیاز دارد. گوینده زن؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ [که]زنی از پشت میکروفون خبر می خواند؟! یک حس جدید به من دست داد، یک احساس گنگ، یک احساس ناشناخته، و آن موقع بود که شروع به صحبت کردم. اشتباه نکنید، نه پشت میکروفون، که در مقابل من، در یک اتاق بسته.

چندین بار با خودم بلند صحبت کردم و با این کار می خواستم صدای خودم را بشنوم. می خواستم قبل از اینکه دیگران صدایم را از رادیو بشنوند، خودم قضاوت کنم که آیا صدایم خوب است یا نه، در اینجا باید بگویم که من از 13 سالگی شعر می گفتم و به ادبیات علاقه داشتم و همین مسائل به من کمک کرد تصمیمی که گرفتم مصمم بودم مصمم تر شوم و پدر و مادرم مرا در این راه تشویق کردند. البته آن روزها رادیو مثل امروز همه جا پیدا نمی شد نبود که در هر مغازه و خانه، یا شاید نزدیک هر دوچرخه سوار، یا در مزارع و مزارع، در دست هر کشاورز، رادیویی وجود دارد. نه، داشتن رادیو در آن سال ها یکی یک کالای لوکس به حساب می آمد.

به یاد دارم که فقط چند نفر از دوستان خانوادگی ما رادیو داشتند و به همین دلیل در روزهای تعطیل اغلب ساکنان یک محله برای گوش دادن به رادیو به خانه ای می رفتند یا شخصی که در خانه رادیو داشت آن را روشن می کرد. آنقدر بلند که جایی برای فهمیدن اینکه رادیو دارد. در آن سال ها پخش رادیو از همان بی سیم پهلوی انجام می شد که هنوز در جاده قدیم شمیران است و خود دفتر رادیو در ساختمان قدیمی واقع در خیابان لاله زار بود.

وقتی به صداوسیما رفتم به من گفتند بعد از دو روز باید برگردی تا ازمایش بدهی و بعد انجام می شود.

من قبول شدم

تا آخر آن روز سر تا پا او را نمی شناختم. در آن دو روز مانده به امتحان، خوابم نمی برد و با خودم فکر می کردم که به تمام آرزوهایم رسیده ام. به هر حال روز موعود فرا رسید و من در آزمون شرکت کردم و پیروز و سربلند بیرون آمدم و اعلام نتیجه آنقدر برایم جالب بود که فقط می توانم بگویم به همه گفتم گوینده رادیو شدم و از فردا خواهید شنید. صدای من در رادیو

وقتی به خانه رسیدم و به پدر و مادرم از موفقیتم در آزمون اسپیکینگ گفتم، پدرم از همه ما حتی من خوشحال تر شد و از صمیم قلب برایم دعا کرد و گفت: دخترم، من به تو افتخار می کنم که خواهی کرد. اولین سخنران زن در ایران شود. . امیدوارم همیشه موفق باشی.” نمی توانم حس آن روز را توصیف کنم، واقعا خوشحال بودم. احساس می کردم روی ابرها راه می روم و به طور عجیبی احساس سبکی خاصی داشتم. عشق من به شغل گویندگی بود. آنقدر عمیق و بلند که برای اجرای برنامه های صبحگاهی که از ساعت هفت و نیم صبح شروع شده بود اعلام آمادگی کردم.

نه نظمی بود، نه ترتیبی!

در اینجا باید شما را با برنامه های رادیویی آن روز آشنا کنم. در سال 1323 برنامه های رادیو از ساعت 5 صبح شروع می شد و چون نواری برای ضبط برنامه ها و سپس پخش آنها وجود نداشت، برنامه همیشه از رادیو پخش نمی شد، یعنی هر وقت گوینده به رادیو می رسید، برنامه شروع می شد. . یعنی اگر به جای 5 صبح ساعت 5:30 می رسیدید، برنامه از ساعت 5:30 شروع می شد و باید بگویم نظمی رعایت نمی شد.

اما با وجود این همه کسانی که رادیو داشتند جزو پرمخاطب ترین شنوندگان برنامه ها بودند. علاوه بر این، شنوندگان ما به این وضعیت عادت کرده بودند که اگر یک روز برنامه ساعت 5 شروع نمی شد، می دانستند که یا گوینده نیامده یا نقص فنی پیدا شده است و خلاصه دلیل دارد و به زودی حل خواهد شد که به دلیل نقص فنی در برنامه قطع شده است.

در هر صورت هر روز ساعت 3:30 صبح بیدار می شدم بدون اینکه کمی احساس ناراحتی کنم، ساعت 4 آماده بودم و منتظر ماشینی که از اداره فرستاده شده بود ایستادم. ساعت 4:30 الی 3:30 هوا کاملا تاریک بود و تقریباً همه اهالی محل با صدای بوق ماشین از خواب بیدار شدند، اما به دلیل علاقه ای که به من داشتند، هرگز اعتراضی نکردند و در راهی که می رفتم به من کمک کردند. واقعا خیلی غرق در کارشان هستند همه چیز و همه را فراموش کرده بودم.

این برنامه سال ها ادامه داشت. با جان و دل و با رضایت کامل و با اشتیاق زیاد به کارم ادامه دادم…

پاورقی

1- پدر کوکب پرنیان، محمد پرنیان، نویسنده و نویسنده بود

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما