حدود 36 سال از جنگ هشت ساله عراق به ایران (1367-1359) می گذرد و تا به امروز رمان های متعددی در سطوح مختلف به آن می پردازند. اما هنوز این سوال مطرح می شود که چرا این رمان اکنون یک رمان عالی است. آیا با آثاری مانند زنگ های همینگوی برای به صدا درآوردن و خداحافظی با اسلحه، طبل حلبی گانتر گراس، بادبادک های رومن گری و… راوی جنگ و لبه های آن نبود؟ سمیه کاظمی حسنوند، نویسنده سوسیال رئالیست که به تازگی رمانی با موضوع جنگ هشت ساله منتشر کرده است، معتقد است در این مسیر موانعی وجود داشت، از جمله: «… تصور امنیتی ضربه ای به ما وارد کرد. ادبیات جنگ و باعث می‌شود نویسندگان «مستقل‌تر، کمتر رمان‌هایی درباره جنگ بنویسند».

رمان «آواز پرنده آتشین» شما به تازگی وارد بازار کتاب شده است که به آثار اجتماعی جنگ هشت ساله می پردازد. لطفا در مورد این رمان و انگیزه نوشتن آن توضیح دهید.

تولستوی نویسنده مشهور روسی در جایی از مقدمه جنگ و صلح می گوید: ملت هایی که جنگ را تجربه کرده اند منابع غنی برای داستان نویسی دارند و این نکته قابل توجهی است. واقعیت این است که ما هنوز آنطور که باید از جنگ ننوشته ایم. مطالب بسیار خوبی نوشته شده است، اما هنوز کارهای زیادی باید انجام شود. چه بهتر از ادبیات برای قدردانی از وقایعی که در کشور ما به دلیل جنگ هشت ساله و پیامدهای آن که دهه ها همه ما را به خود مشغول کرده بود. در این کتاب من به پشت جبهه پرداخته ام. شب های پر از بمباران، آتش ضدهوایی، نبود نفت، اتحاد مردمی و… همیشه دوست داشتم از جنگ بنویسم و ​​این دغدغه روحی من بود که چرا نویسندگان ما نسبت به این واقعه بزرگ بی تفاوت بوده و هستند. نوشتن این رمان حدود 4 سال طول کشید. یاد سالهای آخر جنگ افتادم. روزهایی که برای ما بسیار نفس گیر بود. دنیای این رمان نیز تحت تاثیر همه این اتفاقات است. این رمان در مورد خط مقدم نیست، بلکه در مورد بیشتر دنیای پشت جبهه است. دنیایی پر از ناگفته ها و آدم هایی که محافظی جز خودشان ندارند. آنها به یکدیگر دلداری می دهند، با هم گریه می کنند، با هم می خندند، با هم می ترسند و گاهی با هم می میرند. وقتی به اثری مثل آرام نگاه می‌کنید، متوجه می‌شوید که یک رمان برای پدیده‌ای مثل جنگ چقدر عجیب به نظر می‌رسد. این دیدگاه در مورد هستی شناسی، ذات، انسان شناسی و مقوله های مرتبط است. متأسفانه، بسیاری از مردم فکر می کنند که خواندن رمان فقط برای سرگرمی است. اما اینطور نیست و یک رمان می تواند تأثیرات زیادی بر وضعیت انسان، رنج، درد، دید و… بر فرد و جامعه ای که در آن زندگی می کند، بگذارد.

همانطور که اشاره کردید در دهه های اخیر رمان های زیادی با در نظر گرفتن دوران جنگ نوشته شده است، اما چرا اثری استثنایی که بتواند در این زمینه در حد رمان های بزرگ دنیا جلب توجه کند، نداشته ایم؟ ?

واقعیت این است که من خودم به ادبیات مشکوک بودم. فکر می کردم اصلا اثر جذبی ندارد. بعد اتفاقی رمان «شطرنج با ماشین قیامت» اثر حبیب احمدزاده را خواندم. راستش را بخواهید این کتاب مرا شگفت زده کرد. فضای ایجاد شده در رمان فوق العاده تکان دهنده بود. تقریباً فضای آخرالزمانی را منعکس می کرد. کوچه ها، خیابان ها، خانه های ویران شده، مردم آسیب دیده از جنگ که همه چیز را از دست داده بودند و نقشه ای قوی و غیرعادی که مخاطب را درگیر خود کرد. واقعیت این است که نویسندگان ما نیز می‌توانند رمان‌های بزرگ بنویسند، اما موانع بزرگی وجود دارد. اولاً، دیدگاه رایجی که جنگ و ادبیات جنگ را تنها به عنوان رونوشت شفاهی و بازتاب مقطعی وقایع دوران جنگ می شناسد. سهم مهم این است: سهم تخیل، عنصر اصلی ادبیات کجاست؟ اتفاقات رخ داده اگر به تخیل متصل نباشد تعریف دیگری دارد و فقط در حوزه گزارش قرار می گیرد و اتفاق شگفت انگیزی که در بقیه کشورهایی که گنک در آن ها تجربه شده بود، رخ نداد. حقیقت بزرگ این است که ادبیات هر دو پای خود را بر زمین دارد و حوادثی رخ داده و سرش به آسمان خیال می‌چسبد. نکته بعدی ایمن سازی این دسته است. همه ما درگیر این جنگ بودیم. همه ما آنجا بوده‌ایم و متأسفانه عده‌ای بیش از دیگران خود را صاحب جنگ می‌دانند و این نگاه ضربه‌ای به ادبیات جنگ زده و باعث شده که نویسنده‌های مستقل رمان‌هایی درباره جنگ بنویسند. ، و دقیقاً در اینجا مشکلی که Disaster اتفاق می افتد نهفته است و ما در مسیر We Go to Custom Writing هستیم. با پرداخت ادبیات با حوادثی مانند جنگ، سیل، زلزله و … کاملاً متفاوت است، اگر بخواهیم همه را یکی یکی بگوییم، ادبیاتی وجود ندارد و ساده ترین کار نوشتن زندگی نامه و رونویسی شفاهی است. و نه رمانی با مختصات هنری و زیبایی شناختی عظیم. دنیا می توانست با ادبیات و نوشتن رمان های بزرگ درباره جنگ، ما را بهتر و بهتر بشناسد و البته هنوز هم نیازمند تلاش مدیران فرهنگی کشور است.

وجوه مشترک در دیگر آثار شما مضامین اجتماعی است. از دغدغه های جامعه زنان گرفته تا خرافات و… به طور کلی، سبک نوشتن خود را چگونه توصیف می کنید؟

من به طور خاص به سبک رئالیسم اجتماعی علاقه مند هستم. وقتی در مکان‌های عمومی مانند پارک، اتوبوس و غیره هستم، اغلب با دقت به مردم نگاه می‌کنم و اغلب سوژه‌هایم را از بین آنها انتخاب می‌کنم. من مردمی را که در خیابان راه می روند و اصلا آنها را نمی شناسم دوست دارم یکی آنها اعضای خانواده من هستند. به نظر من جنبه مهم ادبیات در کنار سرگرمی، اعتلای و توسعه فرهنگی جامعه است. در کشورهایی که رمان خوانی فرهنگ غالب آنهاست، میزان جرم و جنایت، خشونت و غیره به میزان قابل توجهی کمتر است. آنها با طبیعت مهربان ترند، حقوق کودکان، زنان و… بیشتر رعایت می شود و این اثر تربیتی ادبیات است و به همین دلیل به رئالیسم اجتماعی علاقه مند هستم زیرا می تواند روی گروه های خاصی تأثیر بگذارد، مثلاً زنان، دختران و غیره باشد

بیشتر داستان های شما در فضایی واقعی می گذرد، اما گاهی فضاهای غیر واقعی مرتبط با اسطوره ها و غیرواقعی بودن را نیز خلق کرده اید، از تجربیات خود بگویید.

دقیقا همینطور است. من ذهن بسیار تخیلی دارم. من به ادبیات فانتزی علاقه دارم. من اغلب فیلم ها و کتاب هایی مانند هری پاتر، ارباب حلقه ها، بازی تاج و تخت و غیره را تماشا کرده و خوانده ام. با وجود اینکه در خانواده ای پرمشغله بزرگ شدم، همیشه در کودکی احساس تنهایی عجیبی می کردم و خیال پردازی می کردم. این گرایش هر از گاهی هنگام نوشتن داستان به ذهن متبادر می شود. مثلا داستان کوتاهی نوشتم به نام “لیام و سرزمین رویاها” که در مجله گورگدن چاپ شد و داستان فرشته ای پیر به نام لیام را روایت می کند که با فراموش کردن خواسته های مردم روی کاغذ می نویسد و آنها را به بهشت ​​می برد و سپس وقتی کاغذ را پیدا می کند، آن را پیدا نمی کند و می گوید: «کجا گمش کردم؟ کجا گمش کرده بود؟ هنگام نوشتن داستان، برخی چیزها خارج از کنترل نویسنده است و ناخودآگاه رخ می دهد. خواندن افسانه ها و افسانه ها را دوست دارم. گرچه معتقدم ملتی که قدرت تخیل ندارد ملتی است که ایستاده و جلو نمی رود. یکی داستان یکی از بهترین نمونه های تخیل است.

در بیانیه های مطبوعاتی خود اشاره کرده اید که به مدرسه ادبیات داستانی جنوب علاقه مند هستید. مکتبی که برخی آن را مهد رئالیسم جادویی می دانند. درست است؟

بله، من واقعاً مدرسه جنوب را دوست دارم. مثل این است که جنوبی ها داستان هایی در خون خود دارند. من این را به چشم خودم دیدم. من سال هاست در اهواز زندگی می کنم. همه چیز آنجا ریشه در تاریخ دارد. اگر از بازارهای محلی دیدن کنید این بسیار بیشتر قابل مشاهده است. فقط کمی کنار یکی یکی از زنان بازار کوت عبدالله اهواز، بنشین و بی آنکه تو را بشناسد شروع به قصه گفتن می کند! رئالیسم جادویی در نویسندگان این مکتب به وضوح مشهود است. منیرو راوی پور و بسیاری دیگر شاهد این ادعا هستند. عوامل زیادی دخیل هستند، از جمله گرایش مردم به افسانه، خرافات، جادو و مهمتر از همه، خیال پردازی! مانور دادن به عناصر طبیعی مانند دریا، ساحل، نخلستان و… و ترکیب این عناصر طبیعی با خیال و افسانه، خمپاره ای شگفت انگیز برای خلق داستان در جنوب شده است و این مایه رضایت است. اما عواملی به این مکتب لطمه وارد کرده است که از آن جمله می توان به ایده شابلون نویسی در ادبیات داستانی اشاره کرد! اینکه همه یک چیز بنویسند حتی در فضاهای خسته کننده مثل کافه و رستوران و … که همگی تهرانی هستند و هیچ رنگ و بویی از عناصر محیطی و جغرافیایی و باورها و اسطوره های محلی و … ندهد. هر منطقه ای از کشور ما در این زمینه بسیار غنی و بزرگ است و نباید از آنها غافل شد. مکتب جنوب نویسندگان بزرگی مانند احمد محمود و بسیاری دیگر دارد. نویسندگانی که دیگران را با اقلیم جنوب به بهترین شکل ممکن آشنا کرده اند.

با توجه به اینکه بخشی از فعالیت شما در سال های اخیر بر اساس مطبوعات و فضای نقد و نظر بوده است، نقش نشریات و رسانه ها را از این منظر چگونه ارزیابی می کنید؟

من سال هاست که با رسانه ها و مجلات مختلف کار می کنم. شاید باورش سخت باشد، اما با افرادی آشنا شده ام که بسیار نگران بودند. شما بهتر از من می دانید که کار در فضای مطبوعاتی بسیار سخت است و همه نمی توانند زنده بمانند. من افرادی را می شناسم که در چند شیفت در جاهای مختلف کار می کنند تا فقط به مطبوعات علاقه مند شوند. در مورد فضا هم قبلاً کارهای خوبی برای نقد آثار ادبی انجام شده است اما قطعاً می توان کارها را بهتر و مؤثرتر انجام داد. ما از نظر افراد آگاه و تحصیل کرده کم نداریم. تسلط برخی افراد بر ادبیات واقعاً تعجب آور است. اما مهمترین چیز جریان امور است که تنش ها و جنبه های زیادی دارد. این پدیده نیازمند آسیب شناسی صحیح و منطقی است. همه ما یک علاقه مشترک و بزرگ داریم و آن ادبیات است و وقتی با هم باشیم قطعا می توانیم چیزی به این ساختمان بزرگ اضافه کنیم. واقعیت این است که مطبوعات نقش مهمی در رواج یک اثر خوب در جامعه دارند و مخاطب با این نقدها می تواند یک اثر خوب را تشخیص دهد.




اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما