این اتفاق فرصت مناسبی را برای گفت و گو با نویسنده این کتاب فراهم کرد و با پرداختن به مضامین، رویکردها و فصول، اندکی در مورد توانایی های شگفت انگیز آثار مولوی و نیز برخی بی توجهی ها که منجر به انحطاط تاریخ و فرهنگ ایران شده است. هویت در صحنه بین المللی بقای مکان در این زمینه از غفلت فرهنگی در اداره کشور انتقاد می کند اما تحصیلکردگان جامعه را مقصر نمی داند و می گوید: البته این مدیریت از همین جامعه شکل گرفت که متأسفانه این مدیریت شکل گرفت. ، خود تحصیلکرده آن است که مردم را بدون تفکر رومی می خواند. یعنی نه تنها او را از دایره فرهنگ ایرانی خارج می کنند، بلکه رنگ اسلامی را نیز از او می گیرند.
آخر یکی یکی از جدیدترین آثار شما با عنوان «مولانا چنان که هست» توسط انتشارات تهران منتشر شده است. در مورد رویکردها و فصول اصلی این کتاب کمی توضیح دهید.
همانطور که از عنوان این کتاب پیداست، هدف از نگارش آن، معرفی مولوی آن گونه که واقعاً هست به خوانندگان علاقه مند است. آنها می دانند که هر متفکری ایده ای مرکزی دارد که مترادف با نام او می شود. برای مثال، واژه «دیالکتیک» یادآور هگل، «کوگیتو» دکارت، نهضت ذات صدرای شیرازی و حکمت اشراق سهروردی است. مولوی یکی از بزرگترین متفکران تاریخ بشر را باید از این منظر نگریست. یعنی برای درک او مانند سایر متفکران باید هسته نظرات او را پیدا کرد. وقتی این کل حاصل شد، قسمت ها یا فرعی های باقی مانده از خود پاک می شوند و نیازی به گفتن بیشتر نخواهد بود. لذا در این کتاب نیز همین الگو رعایت شده است; یعنی ایده های محوری این شخصیت بسیار شایسته در قریب به سیصد صفحه، مشتمل بر 12 فصل، به طور موجز، مفید و جامع بررسی شده است. به عنوان مثال از دیدگاه مولوی، معنای زندگی، ارزش های انسانی، جهان هستی، انسان آرمانی، عرفان و مفاهیم متافیزیکی مورد بحث قرار گرفت.
تحقیق در زمینه هایی که نام بردید چقدر زمان برد و برخورد با مولانا از منظری جدید چه چالش ها و مشکلاتی را به همراه داشت؟
می دانید که من قبلاً کتاب هایی درباره مولوی نوشته یا ترجمه کرده ام، از جمله آثاری مانند «مولوی و نیچه» یا «معنای زندگی از دیدگاه مولوی» و «اقبال و ده چهره» که به دو فصل قابل توجه این کتاب اشاره شده است. به مولانا در چند دهه گذشته نیز در محافل مختلف سخنانی درباره مولوی ایراد کرده ام که همراه با تأملات جدیدی که در آثار این مرد افسانه ای تاریخ داشتم، زمینه نگارش این کتاب را فراهم کرد. با وجود اینکه مطالب موجود بود، نوشتن این کتاب تقریباً یک سال طول کشید.
همانطور که می دانید کار آهنگسازی، آهنگسازی و نویسندگی در مرز پرغر بدون چالش و دشواری نیست، یعنی نویسنده کتاب چه نویسنده و چه ناشر مدام می ترسد که چه کند؟ زیرا به طور مستقیم یا غیرمستقیم در اوراق و یادداشت های ناشناس به او یادآوری می شود که از اعتدال خارج نشود. برخورد با آزاداندیشانی چون مولوی، آن گونه که او می خواهد، در حد شوخی است. اما خوشبختانه این موارد حاوی اندیشه های محوری مولانا نیست. بر این اساس که هر گدای شب جمعه را به خوبی می شناسد و اهل قلم با چنین عصری بسیار آشنا هستند و ناگزیر همگی در معرض صابون ممیزی قرار گرفته اند، از طرح ظرافت های ادبی و هنری فراوانی که در زبان فارسی فراوان است برمی آید. ادبیات را رها می کنند این مورد در مورد آثار مولانا نیز صدق می کند; از جمله نگاه او به زنان.
زندگی مولانا مملو از پیچیدگی ها و رمز و رازهایی است که او را حتی امروز هم برای مخاطبان امروزی به چهره ای افسانه ای تبدیل می کند. تو در مورد آن چه فکر می کنی؟
آره. او واقعا یک فرد شگفت انگیز است. نکات بسیار عمیقی در آثارش نهفته است، علاوه بر کیفیت اشعار و گفته هایش، تعداد ابیات نیز شگفت انگیز است، گویی در تمام عمرش فقط به زبان شعر گفته است. مجموع اشعار او هفتاد هزار بیت است که 26000 بیت آن شش دفتر مثنوی را تشکیل می دهد. تعداد غزلیات او بیش از شش برابر حافظ و تقریباً چهار برابر غزل سعدی است. فقط با حرف «م» 414 غزل دارد که تقریباً با تمام غزلیات حافظ مطابقت دارد و در حرف «ی» 805 غزل دارد که مطابق با تمام غزلیات سعدی است. اگرچه آثار او بسیار دلنشین و آهنگین است که لازم نیست مانند شعرهای شاعران دیگر برای آنها ترانه سرایی کرد، اما برخلاف دیگر آهنگسازان، نه ساخته هایش را تحسین می کند و نه ذات سپاسگزارش را می پسندد. بلکه بنای مثنوی آسمانی را از روی حیا «فقر دکان» می نامد:
هر فروشگاهی متفاوت است
مثنوی مخزن فقر است پسرم
در دیوان کبیر نیز در غزلی می گوید:
شعر من نان مصر را ترک کرد
شب بگذره نتانی چیزی نخورده
وقتی تازه بود آن را بخورید
قبل از نشستن روی او
اما شعر مولانا همیشه تازه و انسانی است. این صفات از زمانی که شمس را ملاقات کرد در او ظاهر شد که شخصیتی شگفت انگیز و اسرارآمیز را به نمایش گذاشت. تا جایی که بعد از چند روز محل مراد و مرید عوض می شود. تأثیر شمس از مولوی موضوعی است که از منظرهای مختلف روانی، فلسفی، دینی و اجتماعی قابل بررسی است و در این کتاب با عنوان «مولوی و انور شمس» به گونهای متفاوت بررسی شده است.
در این کتاب نیز مانند بسیاری از عناوین نویسنده قبلی، آراء و نظرات مولانا را با سایر اندیشمندان مقایسه کرده اید. لطفا نظر خود را در مورد جایگاه مولانا در مقایسه با سایر متفکران با ذکر چند مثال کوتاه بیان کنید.
در بیشتر کتاب هایی که نوشته یا ترجمه کرده ام، روش تطبیقی بسیار مشهود است. حتی در آثاری که ترجمه کرده ام، هر جا که نیاز باشد و شباهتی بین اندیشه های نویسنده غیرایرانی و شاعران و اندیشمندان ایرانی وجود داشته باشد، در پاورقی توضیح داده ام که مثلاً اولین کسی که نوشته است. انگشتش بر اصل «علیت» بود غزالی; نه دیوید هیوم در مولوی نیز اندیشه هایی را می یابیم که سال ها و قرن ها پس از او در غرب پدید آمده است. متأسفانه شاخه ادبیات تطبیقی شجره نامه ادبیات فارسی اگر نگوییم خشکیده است. به همین دلیل برخی از جوانان ما یا شاید نسل امروزی تحت تأثیر وسایل ارتباطی مدرن فکر می کنند غرب از هم جدا شده است. اگر برج آسمانی تمدن غرب را کاوش کنیم، درمی یابیم که در هر اتاق نشانه ای از اندیشه ایرانی وجود دارد. این را از سر غرور ملی نمی گویم که برخی چشم بر آن می بندند، این یک واقعیت است که شواهدی دارد. بر این اساس بخش قابل توجهی از کتاب «مولوی همانطور که هست» به تحلیل تطبیقی آرای او با فیلسوفان، روانشناسان و جامعه شناسان مشهور غربی اختصاص دارد که از جمله آنها می توان به شوپنهاور، برگسون، ویلیام جیمز، اریک فروم، نیچه و دیگران.
تعداد غزلیات مولوی بیش از شش برابر غزلیات حافظ و تقریباً چهار برابر غزلیات سعدی است.
همانطور که می دانید نگرانی ها و نگرانی هایی در مورد ملیت بزرگان ادبی و علمی ایران از جمله مولانا وجود دارد. یکی از آنهاست به تازگی فیلمی درباره مولانا و شمس به صورت مشترک توسط ایران و ترکیه ساخته شده است. به نظر شما مدیریت فرهنگی چقدر در حفظ میراث فرهیختگان و بزرگان ایرانی موفق بوده است و چه ملاحظاتی باید در دستور کار قرار گیرد؟
پرداختن به این موضوع هفتادمین مثنوی من خواهد بود. در دهههای اخیر، تصاحب شخصیتهای فرهنگی و حتی آیینها، سبکهای معماری و آلات موسیقی توسط کشورهای تازه وارد برای خلق هویت خود رایج شده است، اما حقیقت این است که نمیتوان خورشید را با گل پوشاند. چرا باید آیینی که نام فارسی نوروز را یدک می کشد به نمایندگی از چند کشور در یونسکو ثبت شود؟ یکی آیا ایران یکی از آنهاست؟ از این منظر وقتی اشعار نظامی فارسی با تبر از قبر او حک میشود و سعی میشود او را در کشوری تازه متولد شده غیرایرانی نشان دهند، کوچکترین واکنشی نشان نمیدهد. یا وقتی ساز بادی و برخی آلات موسیقی به نام کشورهای تازه تاسیس ثبت می شود، حساسیتی ابراز نمی شود. در نهایت، بناهای تاریخی کشور توجه زیادی ندارند. از جمله این که این گنج که اخیرا بخشی از آن منفجر شد، نشانه بارز عدم توجه مدیریت فرهنگی به عوامل هویت ساز است. جای تعجب است که گلایه می کنند که جوانان ما غرب زده شده اند و خود را گم کرده اند! در مورد مولوی هم ماجرا به همین منوال است. در زمان قونیه یکی از منابع مالی و توریستی ترکیه در اینجا هیچ تلاشی برای جذب گردشگر و معرفی آرامگاه و مناره شمس تبریزی صورت نمی گیرد که شادروان امین ریاحی با دلایل موثقی آن را مرتبط با مراد رومی می دانست. البته این مدیریت بزرگ از همین جامعه شکل گرفت که متأسفانه حتی تحصیلکردگانش هم ابایی ندارند که او را «رومی» خطاب کنند. این بدان معناست که او نه تنها از دایره فرهنگ ایرانی طرد شده، بلکه از رنگ اسلامی خود نیز بی بهره است.
به عنوان آخرین سوال؛ از فعالیت های اخیر و فعلی خود بگویید… آیا یک یا چند اثر برای نوشتن یا انتشار دارید؟
سه چهار سال است که روی پنج کتاب با همین عنوان درباره مولانا، سعدی، حافظ، خیام و اقبال کار میکنم که همگی آنطور که هست، اما نام هر یک از شخصیتهای ذکر شده در آن ذکر شده است. از این میان کتاب «مولوی چنان که هست» منتشر شده و به زودی «خیام چنان که هست» روانه بازار کتاب می شود. بقیه هنوز در دست چاپ هستند به جز حافظ که مورد بررسی قرار گرفته است که امیدوارم با کمک خواجه شیراز در امتحان قبول شود.