معظم له در آخرین بند این بازی حب و بغض مدعی شدند که آغازگر جنگ هشت ساله ایران و عراق، جمهوری اسلامی و شخص رهبر انقلاب بوده است. یعنی حتی سازمان ملل که برای آقای زیباکلام باید مرجع معتبر باشد و صداقت و درستی اش زیر سوال نمی رود، اینجا دیگر اعتباری ندارد. زیرا اینجا نفرت گذشته بر شیفتگی غرب غلبه کرده است. آقای زیباکلام مثل خیلی از مردم این مملکت انقلابی بود. او هم مثل خیلی ها از انقلابی بودنش پشیمان بود. تا اینجا هیچ ایرادی ندارد. هر شخصی می تواند به چیزی ایمان بیاورد و سپس از آن باور دور شود. مشکل این است که شما بیش از حد باور دارید. معمولا کسانی که زیاد ایمان دارند بعد از توبه خیلی پشیمان می شوند. کل مشکل خیلی زیاده خیلی به معنای بیشتر است. یعنی پرت. معنایش بیش از حد معمول و معقول است. حالا حسرت آقای زیباکلام به جایی رسیده که می خواهد از دیگران انتقام بگیرد. بیرون از. از مردم. فرمانروای هیچکس جز خودش یک بار نوشته بود که دوست دارم تیم ملی فوتبال ایران ببازد. استدلال او این بود که وقتی ایرانی ها پیروز می شوند، زیاده روی می کنند و فکر می کنند مغرور هستند و به همین دلیل بهتر است تا زمانی که به میزان واقعی برسند، ببازند. پس از مواجهه با انتقاد دیگران، معلوم شد که ریشه مشکل او چیز دیگری است. در همان جنگ و دعوای قلم، معلوم شد که آقای زیباکلام در جوانی آنقدر چپ بوده و به دنیای اطرافش از دریچه ایدئولوژیک می نگریست که طرفدار تیم ملی کره شمالی بوده است. لطفا به کره شمالی و نه حتی آرژانتین یا برزیل توجه کنید. یا حداقل اروگوئه و پاراگوئه. او طرفدار کره شمالی بود و در تخیلاتش آرزو می کرد که این تیم که یک بار در سال 1966 به طور تصادفی به یک چهارم نهایی رسیده بود و البته کل تیم به اردوگاه های کار اجباری فرستاده شده بود، به جای آمدن او برای همیشه قهرمان جهان باقی می ماند. با هوشیاری و پذیرفتن اینکه دنیا جایی برای خیالبافی های آرمان گرایانه نیست، از ناکامی های پی در پی تیم محبوب آقای زیباکلام ناامید شد. در فوتبال آنها حق دارند خدمت کنند و جامعه جهان سومی این کار را می کند.
احتمالا امروز هم می خواهد با انقلابی بودن و حمایت از ادامه جنگ در این سال ها با خودش تسویه حساب کند. به همین دلیل، حتی سازمان ملل متحد را که آشکارا عراق را آغازگر جنگ اعلام کرد، به رسمیت نمی شناسد. جالب است که سازمان ملل وقتی اسرائیل اشغالگر را به عنوان یک کشور به رسمیت می شناسد، دارای اقتدار است، اما زمانی که عراق را آغازگر جنگ اعلام می کند، فاقد اقتدار است. سخنان پوپولیستی آقای زیباکلام به همین جا ختم نمی شود. او برای اثبات سخنان فوق العاده منطقی خود خاطره ای از ابراهیم یزدی نقل می کند. خاطره ای که حاج محمود دعایی نزد امام رفت و به ایشان گفت که صدام می خواهد چند ماه دیگر جنگ را شروع کند و امام به سخنان آقای دعایی توجهی نکردند. اولاً مرحوم دعایی در طول عمر خود چندین بار این ادعا را تکذیب کردند. ثانیاً، با فرض صحت ادعای آقای زیباکلام، آقای ابراهیم یزدی در همان مصاحبه ای که با حسین دهباشی انجام داده، سخنان دیگری را نیز مطرح می کند. از جمله اینکه صدام به جزایر سه گانه اشاره کرد و گفت طبق قوانین حزب بعث همه امور اعراب دغدغه ماست. آقای یزدی در همین مصاحبه آشکارا از جاه طلبی های صدام و اینکه صدام می خواست جا پای جمال عبدالناصر بگذارد صحبت می کند. رایج ترین این حرف ها آقای زیباکلام است که می گوید ما صدام را تحریک کردیم. منظور او از تحریک احتمالاً سخنان تندی است که امام در مورد صدام میگفتند. کلماتی که هیچ کس نمی تواند انکار کند، اما آیا فقط صحبت در مورد یک کشور مجوز شروع جنگ است؟ اگر چنین است، پس هند و پاکستان باید تا به حال یکدیگر را نابود کرده باشند. اگر اینطور بود، نیمی از جهان با یکدیگر در جنگ بودند. بمب گذاری هایی که از اول انقلاب در خرمشهر و آبادان انجام شده تحریک آمیز است. نبود اما سخنان امام جنگ افروزی بود؟
صلاح عمرالعلی، نماینده وقت عراق در سازمان ملل متحد، در مصاحبه ای با الجزیره، داستانی از دیدار خود با آقای ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه وقت جمهوری اسلامی ایران بیان می کند که گویای آن است. در این دیدار که در هاوانا برگزار شد، صدام پس از دیدار با ابراهیم یزدی به صراحت به نماینده عراق در سازمان ملل گفت: اکنون بهترین فرصت برای حمله به ایران است قرن. اهواز را از ما گرفتند. شط العرب را از ما گرفتند. ما را تهدید کردند. آنها می خواهند انقلاب خود را به ما صادر کنند و اکنون که دو دستگی شده اند و بین آنها درگیری وجود دارد، این فرصت وجود دارد که به عنوان نماینده عراق در سازمان ملل ضربه ای به آنها وارد شود. ضربه ای که تمام سیاره می توانند بشنوند. می توانید در گوگل سرچ کنید و این مصاحبه را ببینید. این اتفاق یک سال قبل از شروع جنگ تحمیلی رخ داد و البته برای علاقه مندان به تاریخ و تحقیق دلیل بزرگی است. صلاح عمر العلی در گفت و گوی مفصل تری با غسان شربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی که متن او نیز منتشر شده و موجود است، در این باره صحبت کرده است.
اگر صادق زیباکلام این اسناد را دیده و همچنان بر یک داستان مضحک و مردمی اصرار دارد، برایش بد است که نتواند بر لجاجت و برنامه های شخصی خود غلبه کند و کمی انصاف را پیشه خود قرار دهد. اگر ایشان به عنوان یک استاد دانشگاه که تاریخ و سیاست تدریس می کند این چیزها را نمی دید، مایه شرمساری ما بود که او را جدی بگیریم و سخنانش را در رسانه ها منتشر کنیم. صادق زیباکلام را دوست دارم. او هم این را می داند. باور کن وقتی پای بچه ها وسط جنگ است نبود من اصلا وارد این بحث نمیشم از جمهوری اسلامی گلایه دارد. ظاهراً از دانشگاه اخراج شده است و به خود حق می دهد که با هر آنچه جمهوری اسلامی موافق است مخالف باشد و با هر آنچه جمهوری اسلامی مخالف است موافق باشد. به من هم ربطی نداره آنها کمی خجالت می کشند، اما این مربوط به بچه های جنگ است. حکمرانی نادرست منجر به سلاخی بسیاری از مفاهیم مقدس و ارزشمند شده است. اما صادق زیباکلام که مدعی میهن دوستی و دوستی برای ایران است، در ایجاد زمینه بی احترامی به اصیل ترین فرزندان این کشور بسیار قدرتمند است. این مزخرفات درباره شروع جنگ توسط ایران عواقبی دارد. فردا می گویند کسانی که جان خود را به خطر انداختند و برای حفاظت از این سرزمین ها و این آب ها اسلحه به دست گرفتند، یک مشت ساده لوح بودند که خون خود را برای تحکیم پایه های قدرت چند جنگ طلب به هدر دادند. چند روز دیگر می گویند همه مشکلات ما زیر سر کسانی است که آنجا رفته اند… بله. این پایان نگرانی شما نیست. آقای زیباکلام برای به دست آوردن دل مردم و گرفتن لایک و فالوور هر چه می خواهد بگوید، اما بهتر است موضوع دیگری را برای اهداف خود انتخاب کند. این بچه ها هنوز سند افتخار و هویت ما هستند. خیلی ها با خونشان تجارت دارند و دارند، لطفا پایتان را بردارید آقای زیباکلام.