علیرضا قربانی: هنجارهای کشورم را می دانم/فیلم







یکی از آن حوادث ویرانگری که تنها به یک کلمه ختم نمی شود و دنیایی از بدبختی و بدبختی را برای مدتی کاملاً ناشناخته به همراه خواهد داشت. در 16 آوریل 1986، انفجار مهیبی در راکتور شماره 4 نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل در اتحاد جماهیر شوروی رخ داد که مطابق با مقیاس بین‌المللی رویداد هسته‌ای، سطح هفت را نشان داد. یکی این شامل یکی از بزرگترین انفجارها بود. کتاب دعای چرنوبیل، نوشته سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ، این فاجعه را با رویکردی متفاوت روایت می کند. کتابی زنده درباره آنچه اتفاق افتاده و آنچه بر مردم و زندگی آنها سایه افکنده است. الکسیویچ در سال 2015 جایزه نوبل را برای کتاب های دیگر، اما به ویژه برای این کتاب، دریافت کرد و این بدان معناست که توانایی نویسنده در نوشتن حقیقت و تاریخ قابل ستایش است. به تصویر کشیدن لحظات این واقعه مانند جنگی بی پایان است و خواننده با وحشت، ترس و امید منتظر است که با وجود دانستن همه چیز از ابتدا، شاید جایی، در گوشه ای باشد و بتواند دنیا را تغییر دهد. لحظه «… درون ما… جادوی ما نهفته است! یک میراث خانوادگی پدرم روی این در آرمیده است. نمی‌دانم کدام مرجع می‌گوید که همه جا اینطور نیست. اما در مورد ما اینطور است. مادرم همیشه به من می گفت که آن مرحوم را باید در خانه اش بگذارند و تا رسیدن تابوت همان جا دراز بکشد… الکسیویچ به دنیای مردمی می گوید که زندگی شان تحت تأثیر این فاجعه قرار گرفته است. درباره ویرانی های پس از حادثه و از سرگردانی ها و بی خانمانی ها. درباره شهر پروپیات که پس از گذشت سالها هنوز غیرقابل سکونت است و مردمانی که در این مکان متروک دنیاهایی را پشت سر گذاشتند. مستند نویسی به نظر من یکی از سخت ترین انواع دست نوشته هاست. دانای کل در مستند جزئیات یک رویداد را با پیچیدگی های قلم خود ترکیب می کند و هر آنچه در دنیای واقعی اتفاق افتاده را در نوشته ای با تعلیق فراوان برای خواننده بازگو می کند. برخی از رویدادها ممکن است از پیامد مورد نظر فراتر از دنیای اطراف آن حادثه فراتر رفته باشند و تاریخ بصری از خود باقی بگذارند. چرنوبیل ممکن است فقط یک انفجار هسته ای باشد، اما عواقب زیادی داشته است. شاید فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شاید بیماری هایی که هنوز تحت الشعاع علامت های سوال بزرگی قرار دارند و شاید دلیل بسیاری از رویدادهای سیاسی و اقتصادی دیگر. «… دفتر خاطرات روزانه ام را نوشتم و سعی کردم آن روزها را به یاد بیاورم… احساسات جدید و البته ترس بسیار زیاد بود… ما را در اتاقی ناشناخته رها کردند… انگار متعلق به مریخ بودیم. من از نزدیک کروسک می آیم، در سال 1969 تقریباً نزدیک ما یک ایستگاه هسته ای ساختند…» آنچه در این کتاب بسیار جسورانه و قابل تامل بود، روایت احساسات انسانی بود. مونولوگ هایی که آدم ها را به هم نزدیک و گاهی دورتر می کرد. افرادی که اکنون یک بدبختی مشترک را تجربه کرده بودند و اکنون از احساسات و عواطف درونی خود به یکدیگر می گفتند. از عشق های یک شبه نابود شده، از مادری، از تنهایی و غربت. اگرچه غم و اندوه مردم بیش از سایر عوامل این مستند مهم است، اما شادی نیز در جای خود جای دارد که نمی توان آن را نادیده گرفت، همانطور که گاهی امید در میان همه ناامیدی ها رنگ می گیرد و مردگان را برمی گرداند. کتاب هیچ روایت مرکزی ندارد، اما به نظر من تجربه مشترک همه افرادی که آن را با هم روایت می‌کنند، آن را مجموعه‌ای پر از جزئیات دردناک و قابل تامل کرده است. نکته برجسته کتاب الکسیویچ تصاویر درخشانی است که او توانسته است در مقابل چشمان خواننده ترسیم کند. شرح لحظات دردناک و نور موقتی که ممکن است خاموش شود یا نرود. استفاده از بسیاری از اسناد واقعی که نویسنده در آن گنجانده است به خواننده کمک می کند تا دید کلی روشنی از شرایط اجتماعی، سیاسی و البته شوروی در آن زمان داشته باشد و به بینش ارزشمند و غنی در مورد مسائل اجتماعی و روانی دست یابد. نقطه درخشان دیگر این کتاب برای من، پاورقی های مترجم از وقایع بود که به درک بهتر وقایع و توضیح ساده تری کمک کرد. طیف وسیعی از افرادی که آلکسیویچ با آنها مصاحبه می کند، شاید نقطه عطفی در احساساتی است که او در این کتاب برای خواننده توصیف می کند. آتش نشانان، مردم عادی، کشاورزان، نظافتچیان و سربازان هر کدام توصیف متفاوتی از آنچه دیدند ارائه کردند و نگاه کردن به حادثه از زوایای مختلف، بینش بیشتری را در مورد این حادثه باز می کند. شاید چرنوبیل یکی او به دغدغه های زندگی مدرن فکر می کرد. نگرانی که با خواندن جزئیات این حادثه هولناک به طور فزاینده ای آشکار می شود غیرقابل انکار است.

مریم طباطبایی

نویسنده




اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *