صدف فاطمی وقتی فیلم غریبانه اکران شد خیلی ها روی پاهای خود نشستند. وارد آن شدند و روزها آنجا ماندند. آخرین سکانس مثل جهنم در گلو می چسبد. و رها نمی کند. هر چیزی که در مورد آن بنویسم لذت تماشای آن را کاهش می دهد. اجازه میدم بری و یه بار دیگه چکش کن
هایدو هدایتی در یکی با توجه به صحبت های آنها به نظر می رسد همه جا همین روند را دنبال می کند.دیهیم. یعنی همه از روندها پیروی می کنند. این جمله از جمله کلماتی است که باید با طلا نوشته شود. روزگار در حال تغییر است و چیزهایی را می بینید که هیچ کس در مقطعی فکرش را نمی کرد، حالا تبدیل به یک روند شده اند و فالوورهای زیادی پیدا کرده اند. نمونه اش تماشای فیلم های قدیمی است. اکنون مرور سینمای قدیم ایران به یک روند تبدیل شده است. نه تنها نسل جوان سینما و اهالی سینما برای شناخت هویت سینمای ایران سراغ فیلم های سال های قبل می روند، بلکه نسل های قدیمی هم دلتنگ داشته ها و نداشته هایشان هستند و دوست دارند آن را مرور کنند.
به عبارت دیگر بازی نوستالژی. شاید یکی یکی از دلایل جامعه شناختی آن این است که اساساً مردم برای چیزهایی که از دست می دهند حسرت می خورند و دوست دارند به هر بهانه ای خاطره خود را زنده نگه دارند. موضوع این است که مدتی است که تماشاگران سینما خیلی سراغ سینمای قدیم ایران می روند و فیلم هایی را که روزگاری در روح و جان بینندگان اثر گذاشته بود را مرور می کنند تا آثار ماندگار این سینما را که اکنون است از یاد نبرند. خالی.
دلایل زیادی برای غیبت او وجود دارد. یکی از دست دادن بازیگران قدیمی سینماست که بسیاری از آنها مردند، شغل خود را از دست دادند یا مهاجرت کردند. و همچنین موج قاچاق فیلم های اجتماعی ارزشمند که به جای اکران فیلم به اینترنت می روند. و به گفته بسیاری از منتقدان سینمایی و پیشکسوتان دنیای سینما، سینمای اجتماعی امروز بیش از هر زمان دیگری کمیاب شده است و اگر وضعیت به همین منوال باقی بماند، این دغدغه جای خود را خواهد گرفت. تصور اینکه اگر چرخ در همان مدار بچرخد، چقدر سخت است که سینما چگونه ادامه دهد، نفس بکشد و به جلو حرکت کند. مسئله این است که برای آرام کردن دلمان به سراغ فیلم های قدیمی می رویم و به روزهایی که سینمای ما هنوز حیات داشت و فیلم ها ما را با خود به دل داستان هایشان می بردند.
به عنوان مثال، این “غریبه”. مگر می شود یک نفر طرفدار فیلم و فیلم باشد و یادش نرود اولین نت های عاشقانه را با این «غریبه» دیده و نواخته است؟ به نظر ابوالفضل پورعرب هدیه تهرانی با آن سکانس های ساده و آشنا که بیننده را به دنیایی دیگر می برد. هنر سینما همین است. مخاطب را ببرید و در وسط داستان قرار دهید. بین شخصیت ها و داستانشان. غم ها و خنده هایشان را بردار.
فیلم سینمایی «غریبانه» توسط احمد امینی در سال 1376 ساخته شد و داستان آن درباره زندگی جوانی به نام بزرگ با بازی ابوالفضل پورعرب است که در نمایشگاه اتومبیل شوهر خواهرش کار می کند. در جریان یک تصادف، داستان زندگی او به دکتر بهرخ ثابتی با بازی هدا تهرانی پیوند می خورد. دیالوگ های اولیه آنها با یک پیشنهاد، تاریخ و توافق آغاز می شود، اما داستان آنها به یک عاشقانه عجیب می انجامد که به معنای “عجیب” است. وارد آن شدند و روزها آنجا ماندند. هحیدا تهرانی برای دومین بار در پرده سینما ایفای نقش کرد.
او پیش از این در فیلم «سلطان» به کارگردانی مسعود کیمیایی بازی کرده بود و علاقه مندان به سینما با پدیده جدیدی به نام «حدیه تهرانی» آشنا شدند. حالا روبه روی ابوالفضل پورعرب بود. در عاشقانه های آن روزها و در آن محیطی که دوست داشتن و دوست داشته شدن معنای دیگری داشت. کلمات کوتاه، اتحاد آنی نگاه ها و عناصر کوچک به بزرگی امروز نبودند. «غریبه» قلب های بسیاری را تکان داد. از همان روزها بود که عامه سینما از هدیه تهرانی به عنوان «هدیه» به دنیای سینما تعبیر کردند و حتی بعد از گذشت این همه سال و این همه فیلم و سریال، هدیه همچنان باقی می ماند. خیلی محبوب، خیلی محبوب.
آخرین سکانس «غریبانه» اما عین بختک در گلو می چسبد. و رها نمی کند. هر چیزی که در مورد آن بنویسم لذت تماشای آن را کاهش می دهد. اجازه میدم بری و یه بار دیگه چکش کن بعد که تیتراژ پخش شد، با آهنگ دلنشین رضا عاشری، صدای گرم حمید غلامعلی و تنظیم درجه یک فریبرز لاچینی. که می خواند “بی تو چه سخت است بی تو ماندن چه سخت است، این جدایی را باورم نمی شود…”
نیمکت: قسمت بیست و پنجم فیلم: به طرز عجیبی | کارگردان: احمد امینی نویسنده: احمد امینیتهيه كننده: علیرضا بهشتی بازیگران: حدیث تهرانی، ابوالفضل پورعرب، محمدرضا داوودنژاد، نادیا دلدار، میترا حجار و… | موسیقی: فریبرز لاچینیصبح دی ب 5.1: از 10