پایگاه خبری تحلیلی بازتاب آنلاین (rimino.ir):

محمدرضا بیاتی; فیلمنامه نویس و فیلمساز: تاریخ نگاران آینده خواهند نوشت که سینمای ایران در سال های پایانی قرن سیزدهم مرده است و مفسران می توانند همزمانی قتل عام داریوش مهرجویی با این واقعه را نماد سینمای مقتول بدانند و آن سر بریده را به دوران فرهنگ بی سر تعبیر کنند. ، آغاز عصر هنر و اندیشه بی مغز. آیا نزدیک است – همانطور که این روزها زیاد می شنویم – که آن لحظه نزدیک است و نشانه های امروز از آن آینده هشدار می دهد؟ من نمی دانم، اما من آن را باور نمی کنم. دقیق تر باشید؛ می توان گفت کاملاً مشهود است که اراده مصمم برای نابودی علم و فرهنگ و هنر وجود دارد. انگیزه ای که می خواهد مردم اشیایی مطیع باشند و مانند موم به هر شکلی که لازم است قالب گیری شود. مفاهیم مزدور قدرت هستند و در خدمت تحکیم و توجیه سیاست هستند و در صورت لزوم حتی به معنای وارونه خود به کار می روند. اما تجربه تاریخی بشریت به ما می‌گوید که جهان هرگز محصول خالص اراده‌ها و انگیزه‌ها نبوده است، و هرچه افراد بیشتر فردیت قوی‌تر و متمایزتر بیابند، پیکربندی ارادی جمعی آنها غیرممکن‌تر می‌شود. اما نمی توان عواقب این اراده مخرب را نادیده گرفت و آن دعای بلند، آن کنایه های نابهنگام کج خلقی و خلق و خوی را می توان لکنتی طبیعی برای کسانی دانست که جز سطحی نگری، خشکی مغز و یخ زدگی از دین چیزی نمی دانند. ظواهر و مناسک اما شما نباید ترسید. در واقع، به نظر می رسد که ما دوباره در آن هستیم. یکی ما از آن دوران گذار هستیم، روی. یکی از آن پل های تاریخی اجتناب ناپذیر… اگر از خود بپرسید چه باید کرد؟ من می گویم که ما -کم و بیش- در لحظه ای شبیه به پایان سلسله اتابکان ایرانی هستیم. من فکر می کنم آنچه باید انجام شود ناشی از درک آن سلسله است.

سلسله اتابکان فارس در اواسط قرن ششم به قدرت رسیدند و یکی آنها یکی از شکوفاترین دوره های فرهنگی تاریخ ایران را رقم زدند، زمانی که مغولان خاک ایران را ویران کردند و تمدن ایران در آتش و خون سوخت. مظفرالدین ابوبکر بن سعد، شاید شایسته ترین رهبر آن سلسله، به مذاکره با مغولان نشست و آنها را متقاعد کرد که در ازای دریافت باج و خراج قابل قبول، از طمع و تجاوز در دولت فارس روی برگردانند. ابوبکر نگهبانان و نگهبانان مغولان را در حومه شهر شیراز نصب کرد و آسایش و آسایش آن گرگ های درنده و رام ناپذیر را فراهم کرد و به مردم دستور داد که از آنها دوری کنند و آنها را به حال خود رها کنند. بدین ترتیب او با گرگ ها به صلح رسید و امنیت به وجود آمد که پناهگاه بسیاری از زنان فرهیخته ای شد که از دست اسب های مغول گریختند. اهالی علم و فرهنگ و هنر به شیراز سفر کردند و در سایه امنیت و اقتصاد شکوفا و بردباری فرهنگی روزگار درخشانی را به یاد آوردند که سعدی گلستان و بستان را سرود و به شکرانه خدمات و سپاس اتابکان خود را سعدی خواند. ; نامی که از نام سعد بن ابوبکر اتابک شایسته شیراز الهام گرفته شده است. از سوی دیگر قطب الدین محمود شیرازی، طبیب معروف، در بیمارستان به معالجه و تدریس طب می پرداخت و سایر علوم عقلی و نقلی نیز رشد و شکوفایی یافت، چنان که سیاح مشهور عرب (ابن بطوطه) نقل کرده که در شیراز به مدت سه روز. در طول هفته هر هفته هزار یا دو هزار نفر در گرما جمع می شدند و طرفدارانی در دست داشتند و به سخنان علما می نشستند و در میان آنها جمعیتی از زنان به قدری بود که مسافر معروف می گفت هرگز چنین ندیده است. گروه زنان در هر کجا من بودم. در عصر اتابکان ایران، نام مردان اغلب عربی بود، اما مانند ایران باستان، عجیب بود. نبود برای رسیدن زن به مقام مرد. ابش خاتون دختر سعد بن ابوبکر یکی با این حال، به لطف آن زنانی بود که به قدرت رسیدند که سرانجام پس از یکصد و پنجاه سال، این سلسله از قدرت سرنگون شد و به عنوان عصر طلایی یونان، آتنیان قرن پنجم قبل از میلاد مسیح. سی، عصر شکوفایی پریکلس، پژمرده شد و مرد. ; به عقیده نگارنده، سینمای ایران و از منظری وسیع‌تر، علم، فرهنگ و هنر، در این سال‌های طولانی کوشیدند تا با مغول‌های فرهنگ درگیر شوند تا سرزمین هنر را از هجوم جهلشان مصون نگه دارند، هر چند به سختی درک کردند. زبان عقل و منطق بود و چیزی جز زور دوست نداشت.

فکر می‌کنم با همه کمبودها، نسل‌های آینده بگویند سینمای ایران بسیار موفق بود و آنچه را که پشت سر گذاشت قابل تقدیر است. اما باید بپذیریم که دوران سینما به پایان رسیده است. کلید واژه «تصفیه» که این روزها در ادبیات سیاسی رواج پیدا کرده، خبر حکومت اقلیت کوچک اصولگرا است که در مقابل شیرازی فرهنگی هیچ نوع باج و خراجی نمی پذیرد. باید به تلخی پذیرفت که گاهی این دوره های گذار به قیمت نابودی استعدادها، سوختن کتاب و آثار دیگر و پژمردگی چندین نسل از هنرمندان به پایان می رسد، اما جای امیدواری است که تسریع تحول در دوره جدید کافی خواهد بود. درست مثل یک گردباد و آنچه قبلاً صد سال طول می کشید، می تواند در یک سال اتفاق بیفتد. روزهای خوش هنردوستان نیز فرا خواهد رسید.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *