دوبووار، همراه معاصر و همیشگی ژان پل سارتر، یکی از بنیانگذاران مکتب ادبی بسیار مهم اگزیستانسیالیسم در قرن بیستم، برای دو هدف مبارزه کرد و لرزید و تسلیم نشد: اگزیستانسیالیسم و فمینیسم. برای رسیدن به این دو امر، نمایشنامه ای روی صحنه برد، رمان نوشت، محرک همیشگی مطبوعات وقت پاریس بود و برای مطالبه حقوق نیمی از جمعیت جهان یعنی زنان، تا … مجلس قانونگذاری فرانسه، سخنرانی کرد و از همه حاضران خواست تا علیه تبعیض و خشونت علیه زنان بسیج شوند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم: «تعریف انسانیت به عنوان آزادی، همیشه نمونه ای از فلسفه خوش بینانه بوده است.» بنابراین، این که اگزیستانسیالیسم را آیینی ناامیدکننده بدانیم، کاملاً اشتباه است. این فلسفه چیزی جز ناامید کننده است. اگزیستانسیالیسم بشریت را به بدبختی جبران ناپذیر محکوم نمی کند. اگر انسان ذاتاً خوب نباشد طبیعتاً بد هم نیست. در ابتدا چیزی وجود ندارد. بسته به اینکه آزادی خود را بپذیرد یا انکار کند خوب یا بد خواهد بود.
دوبوار با رویارویی با منتقدان جدی فلسفه نوظهور اگزیستانسیالیسم، با استناد به آرای مهم فلسفی پیشینیان، به ویژه کانت و هگل، و نیز نظریات مهم جامعه شناختی و دیگر نظرات ارزشمند ادبی و سیاسی، مواضع موجه، منطقی و قابل اثباتی را ارائه می کند. به این ترتیب او تنها است و او به تنهایی حامل علم در مبارزه با کوته فکری و جزم گرایی حاکم بر جامعه آن زمان فرانسه است.
از نظر دوبووار ازدواج درست نقطه مقابل عشق است و به عبارت دیگر ازدواج را گور عشق می داند. دوبووار برای اثبات این نظر و سایر نظریه های خود به آمارهای موثق و خدشه ناپذیر استناد می کند و نتیجه می گیرد که در مواجهه با زندگی مشترک نمی توان در برابر شدیدترین احساسات مقاومت کرد و همه زنان یا خائن هستند یا غول زبان دراز و همه مردان یا خائن هستند یا خیانت دیده اند!
دوبووار در این چهار مقاله، به ویژه مقاله اول کتاب، به مقابله با امیال و ناامیدی هایی چون زندگی، انسانیت، خوشبختی، بدبختی، فردا، دنیا، مردم، عدالت و دست آخر مرگ می پردازد.
متکی بر فلسفه روشن و هوشمندانه اگزیستانسیالیسم است و مواضع روشن و قاطعی اتخاذ می کند و این قطعیت از منظری دیگر به همان عدم قطعیتی تبدیل می شود که همه جامعه شناسان بر آن اتفاق نظر دارند.
در نگاه اول، نقد حکمت عامیانه را می توان کتابی الهام گرفته از افکار مافوق بشری دانست، نوری واحد و باریک که تاریکی را پاک می کند و مه را به رطوبت نامرئی تبدیل می کند. نوری که به خوبی می داند که احساس فقر برای خلق روح جاودانه کافی نیست.
زیر چشم ابریشم مواج دوبووار
جاده زندگی همیشه و قطعاً رنگی زرد، تیز و تیره دارد
در پشت منشورها، نوری کم و بیش ساده همیشه به رنگهای دلربای متعددی در میآید که گاه در هیبت موهای مسی در کنار پنجرهای باز، دیوارهای آفتابزده اعتماد به نفس را میمالد و میجود.
كشف قلمروهاي دست نخورده حقيقت، در پنهان ترين و اسرارآميز ترين قلمرو ذهن انسان، هميشه با شرم ژرف، حسرتي خردكننده، هلالي نيمه هوشيار و شيب تاريك كوه به ياد قديم و روح، در فقدان اولیه بینایی، برای بازسازی اشیاء مرده ای که سال ها پیش باقی مانده بودند. مشغول است و در این راه انسان با تمام هیجانات و عودها و دیده ها و … راه خود را ادامه می دهد.
نقد حکمت عامیانه در پاییز 1402 توسط انتشارات نیلوفر با ترجمه مصطفی رحیمی منتشر شد.
محمد صبری
نویسندگان و منتقدان
ولادیمیر ناباکوف
دوبووار