معمار سیاست خارجی آمریکا که درهایش چه دموکرات و چه جمهوری خواه همیشه به روی او باز بود، درگذشت.
جمله بالا در مورد هنری کیسینجر از او به عنوان وزیر خارجه سابق یا رئیس سیاست خارجی یاد می شود ریچارد نیکسون عدالت محتوا را رعایت نمی کند و همین توصیف برای آن آشناتر است، اما با یک استثنا و آن دوران است. باراک اوباما که بر خلاف اسلاف خود کاملاً به او اعتماد نداشتند.
او دیپلماسی درخشان بسیاری دارد و برخی ماکیاولی آنها دوران جدید را می شناختند و برخی از آنها جنایتکار بودند. تا آنجایی که اردیبهشت ماه امسال هفته نامه آمریکایی “ملت” این جلد به 100 سالگی او تقدیم شد، نه به عنوان جشن، بلکه برای ابراز تعجب از اینکه در 100 سالگی هنوز آزاد است!
نظر شگفتانگیز قدیمیترین هفتهنامه آمریکا – که 157 سال است منتشر میشود – این بود که کیسینجر را متهم کرد که به نیکسون کمک کرده تا مذاکرات صلح پاریس را نابود کند و جنگ ویتنام، حمله به کامبوج و کودتا را طولانیتر کند. پینوشه در شیلی آنها را جنایتکار جنگی می دانند.
امتولد در سال 1923 به دنیا آمد، بنابراین در می 2023 (اردیبهشت ماه 1402 پس از میلاد) 100 سال عمر کرد و یکی از معدود رهبران سیاسی قرن بیستم بود که در قرن بیست و یکم به بیان نظریه ها ادامه داد. او در بین ایرانیان نام بسیار شناخته شده ای بود و اگر وزیر امور خارجه نبود، احتمالاً مردم او را به نام کوچکش صدا می کردند!
آشنا و در عین حال مرموز وینستون چرچیل زبان انگلیسی یکی از نمادهای سیاست و سیاست شخصی است. آنقدر معروف و نمادین که بهترین توصیف برای او نام خودش بود و البته اگر کمی جلوتر برویم و دیدگاه منفی داشته باشیم: ماراینکی!
او سال گذشته هشدار داد: برای اولین بار در تاریخ خود، بشریت این توانایی را پیدا کرده است که خود را در مدت زمان محدودی از بین ببرد. قدرت مخرب هوش مصنوعی و قابلیتهای فناوری هستهای ایالات متحده و چین اکنون از سلاحهای هستهای که ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد در اختیار داشتند، فراتر رفته است.
شاید این سوال برای مخاطبان جوان در آمریکا مطرح شود، جایی که باراک اوباما پدری کنیایی دارد دونالد ترامپ شومن و قبل از آن جیمی کارتبا مزرعه بادام زمینی یا رونالد ریگان آنها با تجربه بازیگری در فیلم های هالیوودی وارد کاخ سفید شدند. چرا کیسینجر با تجربه سیاسی به شانس خود نیاز داشت؟
پاسخ این است: چون او در آلمان به دنیا آمده بود و مشکل قانونی داشت، در حالی که اگر در آمریکا – حتی از پدر آلمانی – به دنیا می آمد، ریاست جمهوری را می دید، به خصوص که پدرش یک مهاجر آلمانی-یهودی بود. با این حال، او اولین آمریکایی با اصالت خارجی بود که به بالاترین مقام در کابینه رسید و در سال 1352 (22 سپتامبر 1973) وزیر امور خارجه شد.
این دانشگاه فارغ التحصیل هاروارد در واقع او فیلسوف سیاسی بود و راز تأثیرگذاری او بر سیاستمداران فراتر از وابستگی های حزبی و شجره نامه ای در همین جنبه است و با این حال هرگز در قالب علمی و آرمان گرایانه قرار نگرفت و به شدت عمل گرا باقی ماند.
معروف ترین جمله او که الگویی برای عملکرد سیاستمداران و همفکرانش شده است رجب طیب اردوغان این نیز معتبر است: «وظیفه سیاستمداران این است که آنچه را که مطلوب و ممکن است، بسنجد. تلاش برای برقراری عدالت بر گروه های دیگر به نام یک گروه، ظلم و بی عدالتی مطلق محسوب می شود.
به گفته وینستون چرچیل و این ضرب المثل (در سیاست نه دوست دائمی، نه دشمن دائمی و فقط منافع دائمی وجود داردهمان سخنی که کیسینجر نقل می کند بدون اینکه متهم به نقض اخلاق و عدالت شود در گوش سیاستمداران حرفه ای نیز آویزان است، زیرا ظاهراً کیسینجر سعی در ارائه تفسیر خود در چارچوب عدالت داشته و هیچ گاه دوست نداشته است که ایده ها و عقاید ماکیاولیستی را تحت الشعاع قرار دهد. یکی برای سقوط از فضل. او می خواست جنگ ویتنام را اینگونه آغاز کند.
اما نام کیسینجر به دلیل روانشناسی برای ایرانیان شناخته شده است شاه محمدرضا او کار می کرد و می دانست که چقدر تشنه احترام و چاپلوسی است و از تحقیر و «ترس» رنج می برد. در این سال شاه پایه های تاج و تخت را محکم کرده بود و می خواست بر ذلت و ترس غلبه کند.
شاه از کودکی و نوجوانی با این دو احساس بزرگ شده بود: اولی تحقیر، زیرا پدرش با رضایت روسیه توسط انگلیسی ها خلع و تبعید شد و در حالی که نتوانست پدرش را بازگرداند، پادشاه ایران شد. چند سال بعد جنازه رضاشاه را هم بیاورید (اگر واقعاً برگردانده شود). به این موارد، تحقیر خانواده سلطنتی در 12 سال اول سلطنت او بود که چندان با شاه جوان بازی نکرد و ثانیاً ترس نهادینه شده از روس ها باعث شد که او کمونیست ها را دشمن اصلی خود بداند. و خطرات دیگر به ویژه توانمندی نیروهای مذهبی را جدی نمی گیرد. . (مستندی که اخیراً از پرویز طبوی پخش شده است نشان می دهد که آنها چقدر روی کمونیست ها تمرکز کرده اند.)
کیسینجر مانند یک روانپزشک مجرب این نکات را در شخصیت محمدرضا شاه کشف کرد زیرا مشاور نیکسون بود و خصلت های شاه را از او شنیده بود.
از این رو بلافاصله پس از انتصاب به عنوان وزیر امور خارجه، با تمجید از شخصیت شاه به تعمیق روابط ایران و آمریکا پرداخت. پس از آن، شاه اعتماد به نفس زیادی پیدا کرد و مخالفان را به عنوان هیچ رد کرد.
درآمدهای نفتی نیز افزایش یافته بود و شاه دیگر حوصله تحمل یا حتی شنیدن هیچ اعتراض و بهانه ای را نداشت و به جایی رسید که در سال 11 اسفند در سال 1353 همان دو حزب رسمی منحل شدند و تنها یک حزب را عضو و فعال می دانستند: حزب رستاخیز ملت ایران.
از نظر شاه هرکس عضو حزب رستاخیز نشد حتما عضو حزب توده بوده و می گفت هرکس نمی خواهد عضو حزب رستاخیز شود پاسپورتش را بگیرد و برود. به ایران
اما شاه سوء تفاهم شد زیرا او نمی دانست که کیسینجر هرگز به آمریکا متعهد نبود، بلکه به دنبال تعادل در منطقه بود. به همین دلیل سیاست آمریکا از برهه ای از زمان پس از سرنگونی شاه و در زمان جنگ ایران و عراق این بود که جنگ ایران و عراق برنده ای نداشته باشد و هر دو کشور تضعیف شوند.
نفوذ کیسینجر در سیاست خارجی آمریکا به حدی بود که فرقی نمی کرد دولت دموکرات باشد یا جمهوری خواه. تا آنجا که برج جینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر – که مانند او یک دیپلمات مهاجر و فارغ التحصیل هاروارد بود – تأثیر گذاشت و همانطور که اشاره شد، تنها رئیس جمهوری که درهای کاخ سفید را به روی کیسینجر باز نکرد، باراک اوباما بود.
این نیز دلیل مخالفت کیسینجر با برجام بود. چون او در واقع با خود اوباما مشکل داشت وگرنه باید با منطق تعادل از این توافق حمایت می کرد.
ایده حمایت از اسلام گرایان رادیکال در پاکستان و افغانستان در دهه 1980 نیز از جانب کیسینجر بود. همانطور که بارها اشاره شد، مهمترین نظریه او تعادل بوده و هست، به طوری که هیچکس در منطقه دست بالا را ندارد. در این صورت، اگر اسلام سیاسی شیعه در همسایگی اسلام طالبان سنی در ایران به قدرت برسد، ایران را عقب نگه می دارد. هیچ کدام نباید بر دیگری برتری داشته باشند و دیگری را خنثی کنند. این معنای اصلی او از کلمه تعادل است.
در واقع کار کیسینجر در تمام این سال ها این بوده که طرف قوی را ضعیف و طرف ضعیف را قوی کند تا هیچکس برنده یا بازنده نباشد. با این حال، کیسینجر از کتاب 2800 صفحه ای زندگینامه سیاسی خود، تنها 20 صفحه را به انقلاب ایران و روابط خود با شاه اختصاص داد، زیرا نمی خواست تاکتیک های خود را فاش کند و قادر به حمایت و تماس با او شاه در اوج نبود. از اتهامات حقوق بشر دانستن آن باعث افتخار است.
تنها مقامات ایرانی بعد از انقلاب محمدجواد ظریف او با هنری کیسینجر ملاقات کرد و در مصاحبه ای با مجله Agahino چنین گفت:
در جلسه ای که برخی از شاگردان کیسینجر حضور داشتند، او گفت که باید بین دولت و آرمان یکی را انتخاب کرد و من پاسخ دادم: هرگاه یکی از این دو را انتخاب کرد، باید از ما نیز انتظار داشت که یکی را انتخاب کنیم. دانش آموزی که ده سال از من بزرگتر است به من ایمیل زد و نوشت: «اولین بار بود که با استادم اختلاف پیدا کردم.» این ملاقات در زمان تصدی من برگزار شد، اما در زمان سفیر این بحث را داشتیم. به سازمان ملل متحد، و بنابراین او به من نوشت: “دشمن محترم”. ایده های او قابل توجه است.
ایدههای اصلی کیسینجر، عملگرایی و البته توازن بود و ظریف بهعنوان یک سیاستمدار عملگرا و بهدنبال منافع ملی، تلاش کرد همین تعادل را در برجام ایجاد کند. از این رو وقتی دید روس ها جلو می روند به جان کری نزدیک شد، کنده ای در چرخ مذاکرات تا مسکو به آن فکر نکند. بسته است و ایران باید در برابر مسکو ناتوان شود.
شاه با کیسینجر دوستی نزدیک داشت، اما بیش از حد روی او حساب میکرد، زیرا برای او فقط «تعادل» مهم بود، اگر این را در نظر نگیریم که پس از سقوط، کارتر شاه را مانند پوست خربزه زیر پایش پذیرفت. دست راکفلر در دست و به قیمت روابط دوستانه.
در دنیای سیاست، کیسینجر به یک برند و اصطلاحی تبدیل شده است که به معنای واقع گرایی و ارزیابی خونسردانه در سیاست خارجی در چارچوب منافع ملی است، شاید چند درجه پایین تر از آموزه های ماکیاولی به دلیل عدم جذابیت اخلاقی زیاد. یکی از سخنان معروف او که می توان آن را در چارچوب «تعادل» فهمید، این است: «اصرار زیاد بر اخلاق موجب فسق و تلاش برای اجرای عدالت موجب ظلم می شود».
حتی اگر نباید فراموش کرد که تز دکترا و تخصص علمی او حول محور «کانت» می چرخید، چارچوب فکری کیسینجر را می توان در یک کلمه بیان کرد. همین موازنه و با این توضیح بیشتر: «برای درک رقیب و متحد، درک تاریخ مهم است و در سیاست خارجی گاهی انتخاب بین خیر و شر نیست، بلکه بین بد است، اما باید «نمیتوانی». واقع بین باشید که دیگر هیچ توجیه اخلاقی وجود ندارد.»
310310