کارگردان مستند «Sueño de violetas» گفت: به نظر من فیلم باید حرف خودش را بزند. اگر فیلمی تاثیرگذار است خود فیلم باید تاثیرگذار باشد و کارگردان نباید لایه های فیلم را بشکند و توضیح دهد.
به گزارش خانه هنرمندان ایران، چهاردهمین برنامه «یکشنبه مستند» سینماتک خانه هنرمندان ایران به اولین اکران مردمی فیلم مستند «رویای بنفشه ها» به کارگردانی اسماعیل میهن دوست در سالن استاد ناصری خانه اختصاص داشت. از هنرمندان ایران و با پایان اکران فیلم، کارگردان و امیرحسین جلالی، روانپزشک و روان درمانگر ندوشن به گفت وگو درباره این مستند پرداختند و سامان بیات پژوهشگر سینما، سرپرستی نشست را بر عهده داشت.
مهندوست در این نشست گفت: به نظرم فیلم باید حرف خودش را بزند. اگر فیلمی تاثیرگذار است خود فیلم باید تاثیرگذار باشد و کارگردان نباید لایه های فیلم را بشکند و توضیح دهد. بخشی از سینما مربوط به شعور فیلمساز است و بخشی دیگر ناخودآگاه. در مستند گاهی جهت فیلم و آن واقعیت موجود فیلمساز را راهنمایی می کند.
اضافه شده: در مورد برخی تحقیق می کنید یا به پی ام آپ موضوعات و نحوه ارتباط با آنها فکر می کنید. گاهی موقعیتی پیش می آید که اگر یک لحظه موضوع را فراموش کنی، آن را گم کرده ای، مثل راننده اتوبوس که اگر آن لحظه از آن فیلم نمی گرفت، دیگر فرصتی نداشت.
این مستندساز درباره اینکه چرا از صحنه گریه مجری پناهنده در پایان نمایش استفاده نکرده است، توضیح داد: قصد من این نبود چرا که تماشاگر را تکان داد و لحظه بدی برای پایان نمایش در نظر گرفت. جدا از این که یک نگاه مغرضانه رخ می دهد. تعلیق این افراد با اینکه دلشان اینجاست برایم مهم بود چون می گفتند نمی توانند در ایران زندگی کنند.
وی ادامه داد: این یک پایان مناسب بود. کسانی که در این مستند حضور دارند از مهاجرت غمگین نیستند، اما دلتنگی آنها را می بینید. کات اولیه فیلم 4 ساعت و 30 دقیقه بود اما به 2 ساعت و 30 دقیقه رسیدیم. بالاخره این نسخه 2 ساعته نهایی شد. 3 موضوع در طول مراحل ویرایش حذف شد.
میهن دوست گفت: من قصد نداشتم به همه اقشار ایرانیان مهاجر بپردازم. من قصد داشتم فقط به موضوعات بسیار خاص بروم. این یک قانون شده که همه می خواهند از ایران بروند و من با این سوال به سراغ یکی از سوژه ها رفتم که چرا می گویید نباید برید؟ این موضوع طبیعی بود و نیازی به بازگشت به مخاطب نبود زیرا آنها می توانند تفکر شما را حدس بزنند.
«Sueño de violetas» به مقابله با مهاجرت می پردازد
امیرحسین جلالی نادوشان نیز در سخنانی با اشاره به پخش برنامه «سراب» از رادیو در دهه 60 گفت: در آن برنامه هر هفته سرنوشت دلخراش ایرانیانی که از ایران رفته بودند پخش می شد تا بدانیم خروج از ایران است. بسیار ترسناک است و درهای خارج از ایران به روی ما باز نیست. آنها با ما به عنوان یک انسان یا غیرانسانی رفتار خواهند کرد.
وی درباره «رویای بنفشه ها» گفت: به نظر من «رویای بنفشه ها» مهاجرت و پناهندگی نیست، بلکه نوعی مواجهه با مهاجرت، مهاجرت یا ترک وطن است. در فارسی که افغان ها به آن صحبت می کنند کلمه ای به نام جابجایی وجود دارد. به جز چند نفر، نامی از سایر افراد حاضر در این مستند وجود ندارد، یکی از آنها مبارز کرد است که یک راننده تاکسی خوش صحبت نیز هست.
این روانپزشک گفت: شخصیت های فیلم شما که می توانند بهتر صحبت کنند، با زبان و آنهایی که نمی توانند خوب صحبت کنند، با نشان دادن زندگی خود یک چیز را با ما در میان می گذارند: دلتنگی، ناتوانی در گریه کردن، نیستی و آن با همه چیز. یک عارضه زمانی رخ می دهد که مردم وقتی از وطن خود دور می شوند، این راه غم انگیز را پیدا می کنند.
و افزود: بار سوم که این فیلم را دیدم احساس کردم این مردم رنج زیادی از خود نشان می دهند. بیشتر برخوردها با داستان این افراد در اولین برخورد با فیلم ظاهر می شود. همه از وطن می گویند. لیلی مفهوم ایران را در ذهن فرزندانش دیکته می کند. این مبارز کرد حتی در صورت اعدام می خواهد به ایران بازگردد. تمام دنیا به نوعی به ایران وابسته است. همه آنها آرزوی بازگشت را دارند. این فیلم در مورد جامعه شناسی مهاجرت است. این مستند درباره پناهندگانی است که نسلشان رو به نابودی است و در پایان فیلم به وضعیت غم انگیزی اشاره شده است.
این روانپزشک ادامه داد: یکی از شخصیت ها می گوید دیگر نمی توانی در ایران زندگی کنی مردم عوض شده اند. این دیالوگ از آن جهت حائز اهمیت است که از نوستالژی می گوید نه عزا. حقیقت خاصی در زندگی وجود دارد که آگاهی از مرگ است. اگر نتوانیم عزاداری کنیم، حالتی مثل دلتنگی برایمان درد و درمان می آید. این مستند درباره رها کردن یک چیز و عدم ادغام با چیز دیگر است.
جلالی ندوشان گفت: حقایقی که شخصیت ها به آن اشاره می کنند از منظر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قابل تامل است. انگیزه دولت های میزبان از نظر دلیل پذیرش پناهجویان و همچنین رشد اقتصادی و ارتباط آن با میزان مهاجرت چیست؟ اینها حقایق واقعی هستند، اما ورود به هر نقش جدید مستلزم اندوهگین شدن، کنار گذاشتن یک چیز و پذیرش چیز دیگر است و مستلزم کنار گذاشتن یک چیز و وارد شدن به یک محیط جدید است. ناتوانی در پایان مشکل ملی ماست. این ناتوانی ما در گریه است، به همین دلیل عزاداری ما ملی است.
وی افزود: عزاداری سیاوش پایانی ندارد زیرا دوست نداریم بپذیریم فلانی رفته و تمام شده است. یعنی شرایط عوض شده، مثلاً من اگر از ایران بروم، دیگر آن آدمی نیستم که امروز اینجا نشسته و حرف می زند.
جلالی نادوشان درباره تفاوت غم و اندوه مانند دعوا و غم مهاجرت گفت: وقتی فردی از کشور خود خارج می شود قرار است در کشور دیگری زندگی کند که فرهنگ متفاوتی دارد، حتی دارای سیستم اداری، دانشگاهی و تامین اجتماعی، متفاوت و حتی دستورالعمل های مختلفی برای زندگی دارد. در نتیجه یا باید با آن ادغام شود یا با آن بجنگد و یا در حالت میانی با آن بماند. مشکلی که این افراد برای زندگی در ایران دارند مشکل محدودیت های اجتماعی ایران نیست.
وی خاطرنشان کرد: چرا می گویند مردم عوض شده اند؟ زیرا این زمین نیازمندی های جدیدی دارد. در این زمین، یک وضعیت تورمی وجود دارد. در مورد رابطه با آینده وضعیتی وجود دارد و مردم برای بقای خود باید به فکر طلا و سکه و ارز باشند که عوارضی هم دارد. قصد من توجیه آنها نیست. مشکل این است که در افکار خود می خواهند مردم از نظر فکری ساکن باشند و این نشان می دهد که آنها نتوانسته اند بر این تصویر غلبه کنند. این برای آن فرد عارضه ای است که او را از ادغام در جامعه باز می دارد.
این روانپزشک در سخنان پایانی خود با اشاره به دیالوگ های مختلف «Sueño de violetas» که به مفهوم «وطن» می پرداخت، اظهار داشت: حقیقت این است که نمی دانم وطن کجاست. تعریفی که افراد مختلف ارائه میکنند نشان میدهد که هر کدام از ما میتوانیم همه این تعاریف را در سر داشته باشیم و حتی فکر کنیم وطن جایی است که در آن راه میروی و نفس میکشی. به هر حال نباید از این نکته غافل شد که مهاجرت به جان ایران زمین می خورد.
وی ادامه داد: من به عنوان فردی که در دانشگاه کار می کنم می بینم که دانشگاه نفس می کشد و به خاطر فشارهای سیاسی و مسائلی از این دست نیست. تا سه سال پیش همکاران من فقط به انجام پروژه ها فکر می کردند، حالا فقط به کارهای روزمره خود فکر می کنند. استاد دانشگاهی که پایان نامه قبول نمی کند چون فکر می کند شاید تا 6 ماه آینده ایران نباشد پس نمی تواند به دانشجو تعهد بدهد. این همه جا هست، مثلاً استارت آپ ها با کمبود کادر فنی روبه رو می شوند.
جلالی نادوشان خاطرنشان کرد: متخصصان پرستاری، پزشکی و مامایی در حال مهاجرت هستند. این فقط یک سوال آماری نیست. این مسائل روح ایران را می خورد. اگر کسی دغدغه ملی دارد باید به این موضوع فکر کند. با این حال، شاید تلخ ترین و بزرگترین سوگواری این باشد که این روزها نمی توانی زیاد از وطن حرف بزنی.
و افزود: به نظر من شخصیت پارسا در این اثر ارزش زیادی برای صحبت درباره ایران و میهن دارد. بزرگترین درد ما این است که نمی توانیم بگوییم در ایران می مانم یا ایران را دوست دارم. وطن برای من یعنی جایی که من در آن به دنیا آمدم و نه تعریفی از جهان وطنی که این روزها می دهند. گفتن این موضوع بسیار سخت شده است.
یکی از تماشاگران هم گفت: فیلم قشنگی بود و موضوع «مهاجرت» این روزها دغدغه عمومی است. در کشور ما دوئل ها یکی پس از دیگری دنبال می شود و نمی توان انتظار داشت که دوئل قبلی غلبه کرده باشد تا به بعد و بعد رفت. به نظر من، این دلیلی است که مردم به غم و دلتنگی خودشان وابسته می شوند، زیرا به آنها معنایی برای زندگی می بخشد. حس هویت و جامعه برای مردم ایران همین عزاداری های ناتمام است.