علیرضا فرامرزی اعتقاد دارد که “هنر برای همه است” و بدین منظور، آثار هنریاش را با خالصیت به مخاطبان خوشذوق خود ارائه میدهد.
فرامرزی در سال ۱۳۵۸ به دنیا آمد و رشته گرافیک را به پایان رساند. انسانی است که به دلیل اندیشههایش، دنیای هنریاش پر از شاهکارهایی است که با یک نگاه گذرا هم میتوان زیبایی و عمق آنها را دریافت کرد. هنرمندی است که با بهرهگیری از المانهای تاریخی ایران، مخاطب خود را به دنیای رازآمیز اسطورههای ازلی میبرد و با تصاویر به هم پیوستهای دنیای منحصربهفرد خود را به تصویر میکشاند.
این چهرهی محبوب در نقاشیها، در پشت این واژهها قرار دارد.
“انگار نقاش امروز در کارگاهش آسوده نیست. او در دو جنگ همزمان حضوری ذهنی دارد: جنگ و نبردی بی وقفه در غلبه بر آنچه جستجو میکند و ناپیداست، و دیگری ستیزی در برابر آنچه پیداست و مدام در هیأت «ایسم»های رنگارنگ حمله ورند.”
گزینش بسیار سخت و دشوار است و دشوارتر آن است که به آنچه در برابرت چیده شده روی گردان کنی و در دنج حضورت با دل همنشین شوی و همنشینی از جنس “خود”، از جنس “من” و “ما” و فراتر از این، از تبار پیش از من و ما و این جز حفظ حرمت خویش نیست. فرامرزی میکوشد تا بر خندق هنر پیشین، پلی بسازد آشنا، از جنس روح به غربت افتاده خویش، از جنس سلایق سرگردان ملت و مردم خویش. من به تلاش عاشقانه او احترام میگذارم. باشد که رهروی باشد و الگویی تا “ما” نیز، روزی، نه بر شناسنامه دیگران که بر هویت خویش ببالیم.
فرامرزی میگوید در روزگاری که همه آن را تیره میبینند، گاهی ورق زدن تاریخ کمی مرحم بر زخم کهنه مان باشد که این تاریکی همیشه در زمین و آسمان ایران مان در حال گذر بوده، گهی طولانی و خونبار، گهی کوتاه و سیاه. پس هر هنرمند و هنردوستی وظیفه ذاتی خود را به درستی انجام میدهد و نتیجهاش را به ایندهگان و فرزندان ایران میسپارد.
در اثار فرامرزی، اسطورهها و زنان پررنگتر از بقیه سوژههای دیگر خودنمایی میکنند. خود فرامرزی میگوید همیشه در صفحات تاریخ، اسطورههای خیر و شر در مبارزه بودند تا روزی میرسد که خیر پیروز میگردد، اما در مجموعه جدید او، اسطورههای او، دیوها، چمروش، شیر، سلحشور و… همه با هم و در کنار زنان، بر تاریکی میشورند.
و این دقیقاً نقطهٔ متفاوت اثار اوست و نکتهٔ جالب دیگر از مجموعهٔ ۱۷ اثر، ۱۷ داستان است که همه، همدیگر را تکمیل میکنند. روایت بخشهای ظریف و پرحاشیه اثار اوست، که با ترکیب بندی و رنگ بندیهای در هم تنیده، به سادگی اجازه ورود هر بینندهای را به سطوح درونی اثارش نمیدهد، مگر اینکه داستان روایت شود. برای من، اینگونه نبود و من در ذهنم چیزی دیگری از آن میافتاد. فرامرزی میگفت: “این نقطه، همان اتصال مخاطب و هنرمند و روایتگری است.”
امیدوارم روزی برسد که مجموعهٔ طغیان، در یکی از نگارخانههای ایران، به نمایش درآید.