تقلیل دادنِ «محسن چاوشی» به یک خواننده خوب، یک انسان خوب، یک هنرمند خوب یا «آقای خاص موسیقی ایران» یک اشتباه نابخشودنی ست. او دیگر از این مراحل گذشته و حالا یک «ناجی» است. آغازگر مسیر بخشندگی و کسی که بقیه را هم برای حضور در وجه انسانی حیات بشر ترغیب کرد. امروز شنیدم چند خواننده دیگر هم زندانی آزاد کرده اند. راغب، ناصر زینلی و خیلی های دیگر. این رفتار باشکوه است. این مسیر را پایانی نیست… انسانیت تکثیر میشود و آدم ها در تاریخ ماندگار.
امروز تولد چاوشی ست و جامعه ایرانی چقدر خوش به حالش شده که در عصر معاصر، ناجی ای مثل چاوشی را با خود دارد. سوژه امروزم در ادامه روزهای منتهی به «روز خبرنگار» را درباره چاوشی خواهم نوشت…
ما با «محسن چاوشی» با جنگ و دعوا رفیق شدیم. این اولین مصاحبه من با محسن چاوشی بود. سال ۱۳۸۸. شد جلد همشهری جوان و البته پرفروش ترین جلد همه سالهای مجله. مصاحبه ای که من تو ۲۶ سالگی گرفتم و فضای مصاحبه هم تلخی های گزنده ی آثار چاوشی بود.
استاد بعد از کلی کلنجار، راضی شد بشینه و حرف بزنه. نه فضای مجازی ای بود، نه رسانه تصویری. اجازه ضبط صدا هم نداشتم و فقط میتونستم نُت برداری ش کنم.
مصاحبه م بعد از انتشار تقریبا تو همه خبرگزاری ها و روزنامه های اون دوره بازنشر شد. مجله نایاب شد و به چاپ دوم هم رسید. فهموندن معنی «رسیدن یک مجله به چاپ دوم» برای مخاطبان امروز کار خیلی سختیه. در همین حد بگم که بعد از اون مصاحبه، موقعیت کاری من از این رو به او رو شد.
بعدها محسن بهم گفت: «اون طرح جلد و اون مصاحبه تا مدت ها درگیرش کرده بود».
اینم بگم و برم… چاوشی کلا ۹ تا مصاحبه رسمی در همه این سالها داشته که ۵ تاش رو من گرفتم…

