به گفته پی ام آپ، علیرضا توکلی در یادداشتی با عنوان «نقش دولت در سقوط بورس در 27 اردیبهشت ماه 1402» نوشت: مصوبه 27 اردیبهشت ماه 1402 هیئت وزیران با امضای معاون اول رئیس جمهور منتشر شد. اخیرا پس از 55 روز مصوبه ای که در آن به پیشنهاد مشترک وزارتخانه های نفت، اقتصاد، کار و نهادهایی مانند بانک مرکزی، سازمان برنامه و بودجه و سازمان هدفمندسازی یارانه ها تصمیم گیری شده است و به وزارت نفت اجازه داده شده تا حداکثر 10 مورد درصد تخفیف در نرخ تغذیه واحدهای تولید متانول را درخواست کند.
این نامه در روزی تصویب شد که بورس کشور با افت شدید مواجه شد. کاملاً واضح است که برخی افراد و جریانها از رانت اطلاعرسانی این نامه منتفع شده و به بهای سقوط سهام بسیاری از سرمایهگذاران، سودهای کلانی به دست آوردهاند. در این یادداشت دلیل تشکیل چنین فضایی را توضیح می دهم:
1) چرا بورس سقوط کرد؟ امروز و پس از انتشار این نامه، می دانیم که چون برخی افراد و جریان ها به دلیل دسترسی به اطلاعات خاصی اقدام به فروش سهام خود کردند، فضای بازار به هم ریخت و عده ای دیگر نیز به دنبال آن ها رفتند و مانند دومینو سقوط بازار را شکل دادند؛ اما این اتفاق افتاد. بدون اینکه سهامداران خرد و سرمایه گذاران غیر اجاره ای بدانند چرا بورس کشور دچار چنین تغییراتی می شود.
به یاد دارم در آن دوره زمانی که روزنامه نگاران از من یا دیگر تحلیلگران پرسیدند چرا بازار سقوط کرد. ما قبلاً استدلال میکردیم که چون بازار سهام رشد بالایی را تجربه کرده است، در این مرحله یک وقفه موقت برای شروع دوباره رشدهای دیگر خواهد داشت. اما انتشار این نامه در یک روز مشخص با راهنمایی های خاص، برای افراد خاص، نشان می دهد که چرا بورس با چنین سقوطی مواجه شده است.
2) به نظر من دولت باید پاسخگوی این سهل انگاری و اشتباه (اگر تخلف و رانت نباشد) باشد. زمانی که قطعنامه ای نهایی شد، مقامات ارشد دولتی باید فوراً آن را در رسانه ها منتشر کنند تا امکان سوء استفاده از آن وجود نداشته باشد. امروز هم مسئولان دولتی در هر سطح و رشته ای باید پاسخگوی چنین اشتباهی باشند. کارشناسان سال هاست که درباره خطر رانت اطلاعات در بخش های اقتصادی و استراتژیک ایران هشدار می دهند. راه حل هایی در سراسر دنیا برای این رانت ها پیدا شده است.
به هر حال، در هر اقتصادی افرادی هستند که پست های کلیدی را اشغال می کنند و در نتیجه اطلاعات خاصی دارند. در اقتصادهای قوام یافته از روش هایی برای پیگیری قانونی این فرآیند استفاده می شود. یکی از روش های اصلی این است که این افراد موظفند اطلاعات شما را محرمانه نگه دارند و طبق قانون در تاریخ و ساعت معینی آن را افشا کنند. به عنوان مثال، آمار تورم آمریکا، نتایج جلسات فدرال رزرو برای تعیین نرخ بهره و … اطلاعات ویژه ای هستند.
3) در آمریکا تقویم اقتصادی ویژه ای ایجاد می شود و مشخص است در چه روزی در چه زمانی، چه فردی قرار است در چه موضوعی گزارش عمومی بدهد. بنابراین، هرکسی که این مسائل خاص برای او مهم است، می تواند به اطلاعات گوش داده و تصمیم بگیرد. نوع دوم تقلب این است که افراد در پست های کلیدی از استفاده از اطلاعات استراتژیک منع می شوند.
به عنوان مثال، افرادی که عضو هیئت مدیره کمیسیون بورس و اوراق بهادار ایالات متحده هستند، خود و خانواده هایشان تمام دارایی های خود را به متولیان امر واگذار می کنند و تا زمانی که مسئولیت نداشته باشند، حق انجام معاملات اقتصادی مستقل را ندارند. متولیان معاملات را انجام می دهند. وقتی کسی در آمریکا رئیس جمهور می شود، باید شرایط خاصی را از نظر اقتصادی تحمل کند. مثلا ترامپ که بیزینس من بود و شرکت های زیادی داشت طبق قانون تمام شرکت ها و دارایی هایش به یک سازمان تراستی دولتی واگذار شده بود.
هیچ یک از اعضای خانواده او هم نمی توانستند عضو این تراستی ها باشند. این روند تا زمانی ادامه می یافت که ترامپ دیگر روی کار نبود. در این مدت با پروتکل های بسیار محدود کننده فقط گزارشات کلی و سالانه به شما تحویل داده می شود. رئیس جمهور آمریکا حق ندارد از جزئیات شرکت های خود اطلاع داشته باشد. این فرآیند برای سایر افسران و مدیران نیز اعمال می شود. به طور کلی، محدودیت ها برای افرادی اعمال می شود که دارای اطلاعات خاص، کنترل خاص یا دستورات و تاییدیه های خاص هستند. ایران نیز باید از تجربیات جهانی استفاده کند تا رانت های اطلاعاتی باعث نشود که تاجران به سود سهامداران کوچک و افراد به سودهای کلان برسند.
4) با این توضیحات سوال دیگری نیز شکل می گیرد و آن اینکه آیا این مشکلات ناشی از عدم تخصص و عدم آگاهی در دولت است یا سایه دلالان بر سر دستگاه تصمیم گیری افتاده است. به نظرم ترکیبی از هر دو عامل، ریشه اصلی مشکلات است و با اطمینان نمیتوان گفت که کدام گزاره تاثیر اصلی را دارد. بخشی از این مشکلات ناشی از این است که این افراد در پوزیشن هایی قرار دارند که از اهمیت آن آگاهی ندارند. در واقع مدیران ایرانی نمی دانند تصمیماتی که می گیرند چه تاثیری بر اقتصاد و معیشت کشور می گذارد. در اسفند 1400 که وزیر کار از افزایش 57 درصدی دستمزدها خبر داد، احتمالاً متوجه این تصمیم و پیامدهای آن بر شاخص های کلان اقتصادی نشده بود. شاید آقای معاون اول نمی دانستند این مصوبه مهم است و فارغ از اینکه آثار مثبت یا منفی داشته باشد، انتشار به موقع و علنی آن مهمتر از آثار احتمالی است.
5) این سکه روی دیگری دارد. چه بسا افراد و جریاناتی در حاشیه حکومت بوده اند که میزان تأثیر این اطلاعیه را می دانستند و با تأخیر در اعلام عمومی آن به سودهای کلانی دست یافتند. یعنی تصمیم گرفتند سهام خود را بفروشند، از بازار خارج شدند و سپس قطعنامه را اعلام کردند. آنها به خود گفته اند که ما در زمان مناسب از بازار خارج شده ایم و ضرر این تصمیم بر گردن دیگران ناآگاه خواهد بود. البته همه این گزاره ها تحلیل است و نمی توان به طور قطعی مناقشه کرد. ورود به موضوع و تشخیص خیر از شر و خطاکار از خطاکار و بی گناه بر عهده نهادهای نظارتی و قضایی است. در نهایت، افراد و سرمایه گذاران باید بدانند که چرا بلایای اخیر بازار سهام بر سر آنها آمده است. این حق همه ایرانیان است که بدانند.