یک روز، مرغی کنجکاو به نام چاک به سمت ظرف پر از پاپ کورن رفت و به آن نوک زد، اما به همان یک بار اکتفا نکرد و پشت سر هم شروع به بلعیدن پاپ کورن ها کرد. چند دقیقه گذشت و چاک بدون این که خودش متوجه شود، مثل یک بادکنک باد کرده بود.
کشاورزی به نام فِرِد تصمیم گرفت غذای مرغهایش را آزمایش کند و چند دانه ذرت بوداده هم قاطی آن کند تا ببیند که ببیند مرغ هایش از خوردن آن لذت میبرند یا نه. نیت فرد خوب بود اما عواقب بدی داشت.
مرغی کنجکاو به نام چاک به سمت ظرف پر از پاپ کورن رفت و به آن نوک زد، اما به همان یک بار اکتفا نکرد و پشت سر هم شروع به بلعیدن پاپ کورن ها کرد. چند دقیقه گذشت و چاک بدون این که خودش متوجه شود، مثل یک بادکنک باد کرده بود.
کشاورز از این کارش هیجان زده شده بود، اما کم کم نگران شد، چون هر لحظه مرغش بیشتر باد میکرد و پرهایش از دو طرف کنده میشد.
این خبر به سرعت پخش شد، بعضی از افراد با آن سرگرم میشدن ولی بعضی نگران شده بودن و نمیدانستن راه حل اینکه مرغ به حالت قبلش بازگردد چیه؟
روزهای زیادی گذشت و چاک همچنان داشت باد میکرد تا جایی که انقدر باد کرد که نمیتوانست راه برود و یا حتی وزنش را تحمل کند. کشاورز راهی نداشت جز اینکه مرغ را از این وضعیت راحت کند.
از این داستان خیلی از افراد درس گرفتند که سراغ تجربه های جدید نروند و از روش های قدیمی استفاده کنند.